سلام بچه ها حالتون خوبه من ۹ماه میشه تقریبا عقد کردم و قرار بود مهرماه یا ابان ماه عروسی بگیریم و بریم سر خونه زندگیمون ولی نشد همچی بهم خورد تو عقد شوهرم بهم خیانت کرد بغل تو بغل با دوست دخترش مچش رو گرفتم و دنیا رو سرم خراب شد و داشتم میمردم اولین باری بود که قلبم درد گرفت جوری که هیچی حالیم نمیشد با وجود اینکه حامله بودم و یک تقریبا یک هفته قبل لینکه مچش رو بگیرم فهمیدم حامله ام و خیلی خوشحال بودیم قرار بود به خانوادمون بگیم و زود عروسی کنیم بریم خونمون ولی اینجوری که شد دیگه همچی خراب شد تا چند روز تو خونه افسرده شده بودم فقط دیوارهارو نگاه میکردم و شوهر اشغالم به مامانم گفت که من حامله ام و مامانم اومد بهم حمله کرد دیونه شده بود گفت چرا تو عقد باردار شدی و خیلی بخاطر خیانت شوهرم عصبی شده بود و بعدش فهمید که باردارم هستم دیونه شد و منو تو اتاق حبس کرد با وجود اینکه حالم خیلی داغون بود منو با بچه تو شکمم ۵روز منو تو اتاق حبس کرد و منو میزد اینقدر منو زد که خون از تنم میریخت دستم رو شکست بهم بزور قرص داد تا بچم افتاد دارم روانی میشم 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭