یک جایی خوندم "ارنست همینگوی" زمانی که مشغول نوشتنِ "پیرمرد و دریا" بوده است ، بارها بدحال شده و بعد از انتقالش به بیمارستان ، پزشکان علت را دریازدگی تشخیص داده اند ، در حالی که او در زمان نوشتن آن رُمان کیلومترها از دریا فاصله داشته است..."
به گمانم آنقدر غرق در پیرمرد و دریای خویش بوده که بوی دریا گرفته و دریازدگی بدحالش کرده...!
مادربزرگم میگفت گاهی آنقدر مینشینم و به دشتِ شقایق نزدیک خانهی کودکیهایم فکر میکنم که وقتی به خودم میآیم دستهایم بوی شقایق گرفته است...
غرق هرچه بشوی بویش را میگیری...