ولی من از شوهرم‌ناراحتم
حس میکنم‌تمام‌مدت به سادگی‌من خندیدن با مادرش
چون‌مامانش ریز و جز خریدامونو داشت
و توی بعضی از مسائلم‌که به خانوادش مربوط میشه بهم حقیقتو نمیگه دروغشو میگه
اینا قلبمو میشکنه
میدونی بدیش اینه که فهمیدم که خانوادگی دست به یکی کردن برای این‌رفتار
به خدا حالم‌بده نمیخوام
واقعا از چیزی که بدم می‌اومد سرم‌اومده
اینکه ازم سو استفاده کنن
همین چند روز پیشم برگشتن به مسخره میخندیدن میگفتن تولدتم هست😔😔😔😔😔
اصلا انگار بیوه ای چیزیم
کاش خدا منو میگشت
نمیدونم شایدم چون خیلی دوسش داشتم و بی منت اینکارو کردم ولی حالا اینو دیدم اینقدر داره به قلبم فشار میاد
ولی الان‌دیگه هیچ حسی نسبت بهش ندارم هیچی
بعضیاتون میگین جبران کن
ولی خود شخص برام مهم بود
که اونم اینطوریه
خیلی خیلی سختمه که میبینم اینطوری باهام رفتار کرد
حتی منو جلو خانوادش بالا نبرد
حس میکنم فقط‌فکر‌میکنه من وسیله ام واسش
کاش فقط بمیرم
عزیزم ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است دیگه کاری است که شده و خدا چقدر تو رو دوست داشته که ابتدای زندگی شخصیت های واقعی رو بهت نشون داده پس از الان جبران کن
بهترین ها رو انتخاب کن برای خودت گور بابای همشون اصلا نداره و نمیشه و گناه داره رو بریز دور تلافی کن اون لطف های که کردی و نفهمیدن همشون
عزیز دلم خب طبیعیه با هم مشورت کنن هماهنگ کنن هنوز شما خونه مستقل ندارین و همسرت جز افراد خونه اوناس و مشورت طبیعیه
دروغ گفتن هم باید ببینی چیو دروغ گفتن مثلا یچیز مهم و مربوط به شمارو یا مثلا یچیزی که شاید خجالت کشیدن راستشو بگن
به هرحال باید اینو با همسرتون صحبت کنین و نباید دروغ بگه بهت علت دروغشو بپرسین
[QUOTE=321252145]خیلی بابت پدرتون ناراحت شدم خدا رحمتش کنه[/QUOTE
ممنون عزیزم خدا عزیزان شمارو در پناه خودش حفظ کنه... لطفا وسط دعاهاتون واسه شفای خوای منم دعا کنید. اسمش فرحنازه.
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
