اوایل خیلی با احساس بود همش بغلم میکرد نازمو میکشید اما اونموقع ها من سر یه مسئله ای با خانوادش همش نگران بودم و خیلی بهانه میگرفتم یه یک سالی که از زندگیمون گذشت اون مسئله حل شد و بهانه گیری های منم تموم شد.اما اونم دیگه نه نازمو میکشید نه بغلم میکرد و این چیزارو دیگه نداشت.حالا فک میکنه اونموقع چون اونجوری باهام رفتار میکرده من بهانه میگرفتم و حالا چون محلم نمیزاره بهانه هام تموم شده.بهم برمیخوره وقتی اینطوری فک میکنه.دو سه روزیه دیگه از برخورد سردش ترکیدم و محلش نمیزارم.نمیدونم چکار کنم الان،چطوری بهش حالی کنم که بهانه گرفتنام بخاطر یه چیز دیگه بوده.هرچی بهش میگم نمیفهمه و اون آدم اول نمیشه
ردروایسی نداشته باش بشین صحبت کن حرفاتو بزن شاید اونم رفتارتورو بد برداشت کرده اگر سوتفاهمیه حل شه درکل همچی با حرف زدن درست میشه ب شرطی حرف زدنت با دعوا و بحث و.. نباشه از در سیاست و دلبری وارد شو غذای موردعلاقشو بپز ی لباس خوب بپوش و ته ارایش وعطر و... بعد کم کم بهش بگو وای حس میکنم خیلی ازهم فاصله گرفتیم و دور شدیم نظر تو چیه؟ و...
ارزش من رو به جز کسایی که منو دوست دارند کسه دیگه ای درک نمیکنه
عزیزم منطقی و با آرامش براش توضیح بدی قبول مینکه خودت گفتی قبلا میکرد. حتما ناهنجارهای زندگی باعث سردی شده باید بازم بهش هم فرصت بدی هم حرفهاتو قبول کنه صبور باش و با ارامش و منطقی صحبت کن