اولش توضیح میدم ببینید حق با منه یا خیلی زود رنجیدم؟
خب ما یه مراسمی عزاداری داشتیم خونه عموم بعد رفتیم اونجا دعوت شده بودیم برای شام.
خونه پسرعموم طبقه پایینِ خونه عموم ایناست.
منم یادم رفته بود لاک قرمز زدم وسط راه یادم افتاد دیگه گفتم چیکار کنم رفتم لاک پاکن گرفتم ک اونجا پاکشون کنم.
رفتیم اونجا من گفتم نمیشه جلوی همه مهمونا بشینم لاکامو پاک کنم دور از ادبه
رفتم طبقه پایین دیدم دختر عموهام پایینن منم رفتم اونجا نشستم که لاکامو پاک کنم بعدش برم برای ادامه مراسم.
یهو زن پسرعموم اومد گفت من بچم آدم ببینه گریه میکنه خوابش نمیبره شرمنده😐
منم نمیدونستم چی بگم برگشتم گفتم نه این چه حرفیه و اینا اومدم بیرون. انگار عملا گفت میشه از اینجا بری
ولی وقتی اومدم بیرون خیلی قلبم شکست دستام میلرزید تا حالا این حجم از بی ادبی و توهینو ندیده بودم.
درصورتی که اونجا هی بقیه میومدن و میرفتن وسایل میبردن ولی اون لحظه من نشسته بودم اومد به من گفت بقیه دختر عموهام باز میرفتن میومدن هیچی به اونا نگفت
فکر کنم بچش به من آلرژی داشته