2777
2789

سلام. خانوما خوبین 

الان ک این متنو مینویسم میدونم با واکنش‌های مختلفی روبرو میشم ولی خب فقط دلم میخاست دردو دل منم و از خستگیام بگم من سال 95 عروسی کردم  شوهرم پسر عمومه. ی تایمی درگیر ناباروری شدم سال 98 رفتم تا 1400 5.6 ماه رفتم دکتر سرجمع از همون سالم شرو کردیم خونه ساختن مادر شوهرم ی زمین بهمون داد  همونو با هزینه های چند برابر ساختیم. خونه ساختنمون 5 سالی طول کشید. سال 1400 اسفند ماه ام بچمون بدنیا اومد

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

تو این چند سال که دکتر میرفتیم با واکنشای شدید مادر شوهرم قرار گرفتم  ی روز ازم روشو برمی‌گردوند ی روز بهم چپ چپ نگا می‌کرد ی روز محلم نمیداد تایمی ک میرفتیم دکتر از تایمی ک می‌رسیدیم تا اخرش زنگ پشت زنگ ک چقد خرج کردین چیکار کردین و فلان. من دوبار ای وی اف کردم ی بار لاپاراسکوپی. اخرم دکترم و عوض کردم و با ای یو ای باردار شدم. نمیخام سرتونو درد بیارم 

تو این چند سال که دکتر میرفتیم با واکنشای شدید مادر شوهرم قرار گرفتم  ی روز ازم روشو برمی‌گردون ...

خب 

دلم یه نارنگی پوست پوست شده ست هندونه سفیده،دلم چای سرد شده ست،ته دیگ سوخته ست،خورشت ته گرفته ست،دلم خرمالوی نارسه، لیمو شیرین تلخه،دلم ذوق کور شده ست،نمره ۹.۷۵عه دلم کفش سفید مورد علاقه گلی مه که گِلی شده دلم غروب جمعه ست... انگار بالش ندارم،انگار پیتزام سس نداره،انگار سیب زمینی سرخ کردم نمک نداره،انگار نور خورشید اتاقمو نمیگیره،انگار نوار کاستم رو دستگاه نمیخونه،انگار بهار نارنجام بو نمیدن انگار هدفون ام روشن میشه ولی صدایی ازش در نمیاد انگار نقاشیم رنگ نداره....

تو این سالهایی ک خونه می‌ساختیم همه جوره ب شوهرم سعی کردم کمک کنم از دادن طلا هام و غذا درست کردن ب بناها و نمیدونم کارگری کردن جا بجایی سیمان و آجر و فلان. منتی نیست سرکسی برا خودم کردم 

عزیزم امضات چه دلگیره امیدوارم خیلی زود حال خودتو دلت عاالی بشه

فدات شم من عزیزم❤

دلم یه نارنگی پوست پوست شده ست هندونه سفیده،دلم چای سرد شده ست،ته دیگ سوخته ست،خورشت ته گرفته ست،دلم خرمالوی نارسه، لیمو شیرین تلخه،دلم ذوق کور شده ست،نمره ۹.۷۵عه دلم کفش سفید مورد علاقه گلی مه که گِلی شده دلم غروب جمعه ست... انگار بالش ندارم،انگار پیتزام سس نداره،انگار سیب زمینی سرخ کردم نمک نداره،انگار نور خورشید اتاقمو نمیگیره،انگار نوار کاستم رو دستگاه نمیخونه،انگار بهار نارنجام بو نمیدن انگار هدفون ام روشن میشه ولی صدایی ازش در نمیاد انگار نقاشیم رنگ نداره....

تو این سالا سختی زیاد کشیدیم هم من هم شوهرم. خلاصه من نه ماهی ک باردار بودم خونه پدرم بودم شوهرمم مادر شوهرم میفرستاد دو شیفته کار می‌کرد میدونم برای زندگیمون تلاش می‌کرد ولی من استراحت مطلق بودم و نیاز داشتم ک باشه  پیشم کمی. خلاصه دوقلو باردار شدم دوتا دختر. تایم زایمانم ک شد هی زنگ میزدم ب شوهرم میگفتم درد دارم و فلان میگف وایسا بشی 36. زوده ابجیم 40 زاییده و فلان. نمیدونم مقصر خودمون بودیم یا  خدا نخواست ولی یکی از بچه هام تو زایمان فوت شد نموند 

بچم بدنیا اومد و من شرایط روحی سختی و داشتم روز دوم زایمانم ک بچمو می‌خواستیم  خاکش کنیم من ک نرفته بودم مادر شوهرم اومد خونم گف بچم محمد 100 تومن داده هزینه مرده شور خونه کرده. من بچه از دست داده بودم این حرفش  داغی بود رو داغای قبلی ک گذاشته بود. 

دو سال از زایمانم گذشت و الان دخترم نزدیک دو سالشه. هنوز من بابت فوت اون دخترم داغونم و نیاز داشتم شوهرم یکم تایمم برا من بزاره میدونم شرایط اقتصادی بدی بود یا میدونم درگیر خونه سازی بود. مادر شوهرم هر روز هفت صبح زنگ میزد از خونه می‌کشوندش بیرون و هفت شب برمی‌گشت و 9 و نیم خسته می‌خوابید. میدونم کار می‌کرد ولی خب منم از تنهایی تو خونه عاجز بودم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز