عروسی پسر عمه ام بود. خواهر داماد یه آرایشگاه میشناخته و به عروس میگه بیا برو همینجا. اینم حرفی نمیزنه و قبول میکنه انگار. خلاصه صبح عروسی داماد میره عروس و خواهرش رو میذاره آرایشگاه و میره دنبال گل زدن ماشین و اینا... بعد از ظهر که با ماشین گل زده و فیلمبردار میرن دنبال عروس و زنگ میزنن آرایشگره میگه همون موقع که عروس اومد ٥ دقیقه بعد زنگ زدن آژانس و رفتن .....