بنی آدم ابزار یکدیگرند
گهی پیچ و مهره گهی واشرند
یکی تازیانه یکی نیش مار
یکی قفل زندان یکی چوب دار
یکی دیگران را کند نردبان
یکی میکشد بار نامردمان
یکی اره تا نان مردم برد
یکی تیغ تا خون مردم خورد
یکی چون قلم خون دل میخورد
یکی خنجر است و شکم میدرد
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضو ها در پی کسب و کار
خلاصه پر از نفرت و کین و آز
یکی همچو کرکس یکی چون گراز
تو کز محنت دیگران بیغمی
در این عصر نامت نهند آدمی