یه مدته به قدری از خانواده شوهرم مخصوصا مادر و خواهرشوهرم بخاطر ظلمهایی که به من و شوهرم کردن و تمام رفتارای بدی ک دیدم ازشون ،نفرت پیداکردم ک حتی از شوهرمم بخاطر اینک بااوناس بدم میاد مدتیه افسردگی گرفتم حوصله هیچکاری ندارم ،عقدم
شوهرم زیاد ب حرف من نیست
پشت منم نیس از الکی تو حرفاش میگه من باتوام ولی واقعیت چیز دیگس براشون خرج میکنه کاراشونو انجام میده خیلی حالم بده و میشینم گریه میکنم
چیکار کنم حالم بهترشه
تو به اونا کاری نداشته باش تو از جانب خودت تصمیم بگیر ولی حق نداری از طرف شوهرت تصمیم بگیری هرچقدرم بد باشن خانواده اش هستن و حق نداری همسرتو ازشون دور کنی
فقط ميتونم بگم بيخيال باش
سخته اما تنها راهه
تابحال هیچ زنی راه حل این مشکلو پیدا نکرده
اینکه توقع داشته باشی همسرت بخاطر تو قید اونها رو بزنه که محاله
تنها چاره فقط و فقط بیخیالی هست سخته ولی چاره دیگه ای نیست
فکر کن نیستن اصلا
اینم بدون مردی که امروز قید خانواده اش رو بزنه یا بهشون بی محلی کنه فردا هم بی خیال تو میشه
منم تقریبا مثل خودتم بحث بشه با خونواده شوهرم اونا گناهکارم باشن من باید پیشقدم بشم من کوتاه بیام😏
