خستم کرده زر زرو برا یه لحظشه دائم درحال غرغر زدن به من و آمار زندگیمونو به دیگران دادنه جرعت ندارم جایی برم هرجور بگی بهش میگم رفتیم فلان جا حرف خونه رو نزنی اینو نگی اونو نگی دست طرفو میگیره میبره تو اتاق میگه بیا میخوام یچیزی بهت بگم میخوام مامانم نشنوه فکر کن بچت تو روت نگاه کنه مثلا به مادرشوهرت اینو بگه میبره اتاق هرمه آمارارو بهش میده بابام برا مامانم انگشتر خرید فلانی اومد خونمون ما رفتیم سونوگرافی داداشمو دیدیم ما رفتیم برا داداشم فلان چیزو خریدیم رفتیم خونه فلانی مامانم اینو گفته بابام اونو گفته شاید من نخوام کسی بدونه من طلا خریدم یا رفتم سونوگرافی خواهرشوهرم چند ساله منتظر بچس من جلوش هیچی از بچه و اینا نمیگم این بچه هرچی بگی نگی میگه مادرشوهرمم بحث پیش میکشه سوال میکنه
انقد این بچه داغونه تو خونه یسره مامان میوه میخوام مامان کارتونم تموم شد حتی جواب اینکه چرا تلوزین اذان پخش میکنه و کارتونش میره رو هم من باید بدم خستم کرده خیلی خودکفا بود جدیدا اینجوری شده