2777
2789

من تقریبا۴ سالی هس ازدواج کردم و عین این ۴ سال هزوقت میرم خونه ی مادرم اینا با گریه و دعوا برمیگردم!

پدرم راضی نبود من زن شوهرم بشم! میگفت زن پسرعموت بشو! و پسرعمومم  لاشی ترین ادم شهر بود  من معلم بودم و همه میومدن میکفتن اینجوری کرده و فلان و بیسان...  سر همین گفتم ن و عاشق همسرم شدم  عقد کردیم و  درسته اومذ ولی  بلاخره نازاضی یود جون وضع شوهزم معمولی بود و پدرم پولدار بود! 

شوهرم اون زمان ی  خونه ۵۰ متری داشت ک  قسطش تموم نشده بود و ی ماشین پرشیا قدیمی!  ک همشو فروخت  داد دوستش ک تا موقع عروسیمون  یهو بره بعترشو بخره و  ب دوست صمیمیش اعتماد کردو اونم رفتو خردو  ما بی خونه بی ماشین و بی پشتو پناه شدیم!!!  از همون روز  پدرم گفت جداشو!  و من   طلامو فروختم خونه اجازه کردیم و  بی عروسی و مراسم و بدون هیچی رفتیم خونمون و زندگی کردیم و  جفتمونم شاغل شدیمو زندگیمونو ساختیممممم   این چند سال همش   با  تیکه و‌طعنه و حرف  بابام گذشت! یعنی حتی زعایت هم نمیکنه جلو بقیه  هرچی بخاد میگه  و...

هرچیزی ک میشد بمن میگفت جدا شو!  من با بدبختی و بیدولی و بیکاری و بلاخره با هزارتا حرف  بقیه ک چرا رفتی زن کسی شدی ک نداره سر کردم! ولی  بابام هر کسی حرفی میزد میگفت مام میگیم جداشو نمیدونم چرا جدا نمیشه!!! اینم بگم ک ب پسرعموم گفته بود زن نکیر این حدامیشه میاد  زنت میشه  مناظر بمون!  پسرعمومم علنا گفت گفت  زیاد دیر نگن   

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خلاصه ما سر کردیم  هرجایی هر مراسم  حتی مهمونی شده هفته ای   دوهفته ای  یبار ک میدیدم بابامو! پیش بقیه و دوستان یا مسافرت حایی   یا حای من نباشم پیش غریبع  داستان  زندگی منو تعریف میکرد و میگفت این احمقه و فحشای  بد! میداد و میگفت حتما مشکل داشتی ک زن این سدی  یا حتی تهمت ک حتما باهاش رابطه داشتی ک جدا شندی    ولی مم شوهرمو دوس داشتم و نمیخاستم زندگیمو خراب کنم  واقعا میخاستمش  مشکلاتش سخت بود ولی من ساختم

مگه از پدر شوهر من بدجنستر هم هست همین کارو باهامون کرد شوهرت خوبه بچسب بهش اهمیت نده نرو خونشون مث من سه ساله پامو خونه بابام نذاشتم خیلی راحتم اصلا دوست ندارم ببینمشون هر چی زنگ میزنن اهمیت نمیدم بهشون

🌹وقتی خدا خواست یوسف را از زندان نجــات دهــد صاعـقه‌ای نفرستـاد تـا درِ زندان را از جای بکند،  بلکه در آرامش شـب درحالیکه پادشاه در خـواب بود رؤیایی بسوی او روانه کرد.  🍀پس بـه خدایت اطمینان داشته باش.  🌹فَسَتَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ وَأُفَوِّضُ أ️مری الی الله ان الله بصیر بالعباد

احتمالا پدر شما نارسیست یاخودشیفته هست بهرحال اخلاقش رو بپذیر واگه به نظرت شوهرت وزندگی ارزشش رو داره ادامه بده وخودت درگیر نظرات پدرت نکن چون عوض نمیشه  وباهاش درگیر نشو کمترباهاش دیدار داشته باش

بعد چند سال مشکل مالی ما رفع شد و من دیشب برای اشتی رفتم خونه ی پدرم!  بگم با اینکه میتونست هیچ وقت کمکی نکرد   با اینکه خواهرای دیگم با انتخاب پدرم ازدواج کردن ب همشون خونه و مشابن اینا داد! و منم وقتی  مجرد بودم ماشین داشتم وقتی شوهر کردم ازم گرفت! حتی بهم جهاز نداد گفت  برو با خودش بدست بیار! گفتم باشه!  یبارم هیچی بقران هیچی نگرفتم ازشن! 



حتی  یبار یادمه   خونه مامانم اینا بودم انار داشتن تو یخچال بازداز بودم  بابام  اومد از در  انار خریده بود  من سلام کردمو گفتم من برم دیگه! چون باهاش حرف نمیزدم  فقط سلام علیم بود حرفمون!   بدونه مامانم انار داد دیتم گفت ننشستی اینو ببر تو راه بخور !  بابام دوعید از دستم کشید گفت   ن     برو شوهرت بخره برات ! من نمیخاستم بگیرمم حتی  ولی خدا شاهده کل مسیرو تا متزو و بعدش تا خونه گریه کردم  همه نگاهم میکردنن

بعد چند سال مشکل مالی ما رفع شد و من دیشب برای اشتی رفتم خونه ی پدرم!  بگم با اینکه میتونست هیچ ...


عزیزم غصه نخور ماهم دور وبر مون این جور آدمادآریم امامادره اینجوریه  اصلا عوض نمیشن به جای غصه خوردن زندگیت ر بساز 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز