2777
2789

امشب شانزدهمین سالگرد ازدواجمون به شوهرم گفتم به مناسبت سالگرد ازدواجمون می‌خوام برم بازار برا خودم شال بخرم می‌خوام به خودم هدیه بدم خلاصه رفتیم بازار یه مغازه بود پیجشو داشتم شال داره ارزون میده گفتم بریم اونجا اما آدرسشو دقیق یادم نبود به جای کوچه شاه محمدی گفتم کوچه کل کنده حالا فاصله دوتا کوچه حدود پنجاه کاره منتها یکی چپ خیابون یکی سمت راست


خلاصه اشتباه گفتم و وارد کوچه اشتباه که شدم دوباره بررسی کردم گفتم اشتباه اومدیم اون کوچه ست اما شوهرم شروع کرد غر زدن و دیگه دور نزد منو نبرد اونجا برگشت اومد خونه 

من فکر کردم می‌ره جلوتر که دور بزنه دیدم نه داره می‌ره سمت خونه گفتم منو پیاده کن برم یه کم دور بزنم بازم واینستاد 

جالبه که به من گفت تولد مامانمو نزدیکه بیا براش تولد بگیریم تولدشم بیست بهمنه منم گفتم یه بار گرفتم برام بس شد دیگه تکرار نمیکنم 

حالا نمی‌دونم به این خاطر بود یا هر چیز دیگه که منو نبرد خرید 

بعد نون و گردو برا مادرش خرید برد اونجا که من تو نرفتم با پسرم اومدیم خونه خودمون 

دوتا کوچه فاصله ست بعد اونم رفته خونه خواهرش و گل ماجرا رو برا همه تعریف کرده جاریمم زنگ زد کلی خندید و مسخره بازی درآورد در ظاهر طرف من بود ولی ذوق صداش چیز دیگه می‌گفت خلاصه من دیگه از اون موقع که اومده باهاش حرف نزدم ولی نمی‌دونم چیکار کنم در ادامه



بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

همشون ایطورن  من زده ب سرم بزارم و برم از دستش

من که گیر بچه هامم 

البته شوهرم یه وقتایی این جور رو اعصاب می‌ره بقیه وقتا بد نیست 

ولی امشب نباید اینجوری میکردمیدونه مناسبات برا من مهمن


من بودم خیلی جدی با شوهرم حرف میزدم اولا که حالا یه کوچه اشتباه رفتی ، اتفاقی نیوفتاده دوما به خان ...

دور هم که جمع میشن شخصیت هیچ کس براشون مهم نیست 

جاریمم طوری حرف زد که نتونم جوابی بدم همش می‌گفت مرداد قدر نمیدونن و حیف خودمون برا اینا و ...

دور هم که جمع میشن شخصیت هیچ کس براشون مهم نیست  جاریمم طوری حرف زد که نتونم جوابی بدم همش می‌ ...

وقتی شوهرت انقدر توانایی فکریش پایینه که هرمسئله تی رو نره جار نزنه و اجازه دخالت به کسی نده دیگه از جاریت و بقیه چه انتظاری داری

مشکل شوهرته

به اینکه برت گردونده بدون خرید کار ندارم چرا موضوع بینتون رو جهانی کرده ،چرا باید بقیه از بحثمون باخ ...

من خودم ولی دلم از  اینکه برم گردوند بیشتر گرفت چون اخلاقشون رو می‌دونم کلا همه شون اینجوریه که همه چی همو می‌دونن 

ولی قبل رفتن که لباس پوشیدم گفت چرا اینقدر لباس کهنه پوشیدی؟گفتم نه خوبه اینا لباس زمستونیه زیاد پوشیده نمیشه کهنه نیست 

حالا هر تکه لباس مال چهار پنج سال پیشه 

ولی اینقدر ارزش رو نداشتم یه دور بزنه منو ببره یه شال بخرم

وقتی شوهرت انقدر توانایی فکریش پایینه که هرمسئله تی رو نره جار نزنه و اجازه دخالت به کسی نده دیگه از ...

آره می‌دونم 

منم از شوهرم ناراحتم از جاریم ناراحت نیستم اون خودش گرفتار تر از منه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792