مامانبزرگم قراره چندماه خونه ما بمونه . و نود سالشه . ولی از نظر جسمانی سالمه .من خودم خودم اولا خیلی دلم براش میسوخت و همه کاراشو انجام میدادم علارغم اینکه واقعا بعضی مواقع کارای چندشی میکنه . ولی الان واقعا از روی قصد اذیت میکنه . هر شب ۲۰ بار با صدای بلند داد میکشه من میترسسم بیدار شین .من میگم بزار چراغ روشن بزارم .اون طوری نمیترسی .میگه نه پول برق میاد میگم بابا پولشو من میدم متوجه نمیشه. از طرفی خودمم کسالت دارم .و تا صبحم نمیزاره من بخوابم.بعد کل روز رو خودش میخوابه . بعد اینارو وظیفه نوه میبینه . الان تا این ساعت نخوابیدم. حتی خانوادگی هممونو بیخواب کرده .واقعا نمیدونم باید چیکار کنیم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
دوستم کل زندگیش مادربزرگش خونشون بود آخرم افتاده شد یکسالی و بعد فوت شد
خیلی اذیت بودن
دیوانه و دلبسته اقبال خودت باش/سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش/یک لحظه نخور حسرت آنرا که نداری/راضی به همین چند قلم مال خودت باش/دنبال کسی باش که دنبال تو باشد/اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش/پرواز قشنگ است ولی بی غم و محنت/منت نکش از غیر و پروبال خودت باش/صد سال اگر زنده بمانی گذرانی/پس شاکر هر لحظه و هرسال خودت باش.(اقبال لاهوری)
من مدرسه میرفتم میومدم خونه یه ساعت بخوابم همیشه با داد و هوار مادر بزرگ خدابیامرزم بیدار میشدم سر درد میگرفتم اعصابم خورد میشد دوست نداشت وقتی خودش بیداره کسی بخوابه