من رفتم دکتر
برای حملات پانیک
من گفتم اسنپ بگیر برامون گفت ن خودم میام بعد ک رسید گفت ک کجایی پس من گفتم اومدم اومدم
میدونست جا کدوم داروخانه وایسادیم
من گفتم باش اومدم اومدم
یکم طول کشید بریم ت ماشین
بعد دوبار زنگ زد ک نمیبنی دارم حرف میزنم قطع میکنی
من نمیدونسم با دعوا دار میگ خندیدم گفت وای فکر کردم حرفت تموم شد
البته اینم بگم ت داروخانه دعوا شد من چون روحیم داغون برا همون کل دست و پام میلریزد
بعد رفتیم ت ماشین اصلا با من حرف نمیزد
بعد من گفتم من بهت نگفتم بیا دنبالمون ک الان قهر کردی چون بیشتر دفعه ها ک میاد دنبالم ی جور دیگ میش
بعد گفت ک من اعصبانیم چون ت گوشیو روم قطع کردی
منم گفتم هه
بعد دوروز با هم حرف نزدیم نزدیک چهار سال نامزدیم هیچوقت اینهمه طولانی نشده