خیلی پیچیده هست. فقط این رو بدون که بابام رفت گفت بیاید این رو بگیرید برای پسرتون. منی که کلی عاشق و خواستگار غریب داشتم. چی بگم. خدا به حق حضرت زینب دلم رو آروم کنه. رسماً مامان و بابام رفتن التماس. با این که می دونستم خودش عاشقمه. با این کارها من رو خوار و خفیف کردند. چه زجرهایی که کشیدم. مدام هر چی زن سفید میدید می کوبید تو سرم. چه قدر از خودش و خانوادش عذاب کشیدم.
حالا اینا رو ولش کن. خدا خیلی هوام رو داشت. خیلی اتفاقهای خوب برای دلم افتاد و اونا هم بد تاوان دادن و میدن. حالا فکر نکنی سیاهما. گندمی و قد بلند و خوش هیکل. هررررررر جا میرم از زیباییم میگن. این طایفه عقده ای و مریضن. الآنم هیچی ندارن. دیگه فکر کن خانواده شوهر من از هفت تا پسر سه تاش شیشه میکشه، یکیش دوتاش بازه، یکیش اهل لواطه. میخوای از این آشغالا چی در بیاد؟؟؟