امروز کلاس دارم 2 تا 6 پسرمم رو کسی نیست نگه داره
نمیدونم با خودم ببرمش یا نه سه سالشه
امروز کنفرانس دارم و کلا هر سه تا کلاسم امتحان دارم خودمم زیاد نتونستم بخونم حال بده
از این ورم از شوهرم خستم از تمام کاراش رفتاراش
صبح رفت سر کاراش گفتم الان بهش زنگ بزنم بگم
شارژ بزن فحش میده و خودم رفتم با پول خودم بگیرم از خونه زدم بیرون با ماشینش وارد کوچه شد وایستاد اخماشو کشید تو هم که کجا گفتم میرم شارژ میگیرم
رفتم اومدم خونه شروع کرد ک با کی چت میکنی ک شارژ میخوای گفتم با عمم اینترنت لازم داشتم گرفتم
نشستم اومد بالا سرم شروع کرد گوشیم رو بده گوشیم رو بده خودم پولش رو دادم مال منه
گفتم برو چند بار خواستم بزنم ک بدنم عکس المعل نشون داد گردنم رو کج راست میکردم ب صورتم نزن با اخر گردنم چنان پیچید ک منفجر شدم از درد
محل نداد از خونه زد بیرون دیشبم ک رابطه میخواس گفتم نکن اعصاب ندارم حالم خوب نیس حوصله خودمم ندارم پسرمم بیدار بود گفتم بچه میفهمه نکن بلندشدم نشستم بلند شد موهام رو کشید محکم زد توی سرم خوابید خیلی حالم بده انگار من ادم نیستم دلم داره از کاراش منفجر میشه اما نمیدونم چرا دارم تحمل میکنم