ببنین جو نمیدممم خب؟ ولی عجیب استادم رفته تو ذهنم بیرون هم نمیاد بدبختی من ۲۵ سالمه فک کنم اوم نزدیکا ۴۰ سالشه مجرده تو کلاس هم خیلی باهم چشم تو چشم میشیم عشق اتشین مثل بقیه که میگن وقتی میبینمش قفل میشم ندارم ولی همش تو ذهنمه دلم میخواد زودتر برم سر کلاس کوفتیش خودی نشون بدم بیشتر باهاش حرف بزنم همش ردیف اول کلاس میشینم بهش نزدیک باشم حس میکنم هر چقد بهش نزدیک باشم امینتم بیشتره
خرم خررررررررررررر بعد قبل این همش میگفتم مردی که بهش فکر میکنم باید قد بلند و چهار شونه باشه(خودم قدم ۱۶۸ هست و چهارشونم) اما دقیقا نقطه مقابل من و تصورات منه هم قد خودمه در خوشبینانه ترین حالت و لاغر (از این پسر ظریف کوچولوها)خدا منو لعنت کنه چرا همش تو ذهنمه انگار وقتی بهش فکر میکنم حالم خوبه یه جوری شدم اروم تر شدم ساکت تر شدم دوس ندارم حرف بزنم من چمه خدا لعنتم کنه