طرف ۷ ساله عاشقمه چه کارا ک بخاطرم نکرد چقد غرورشو بخاطرم خورد کرد واقعا دیوونه وار منو میخواد پشتیبان نداره رفت از صفر خودشو بسازه بخاطرم حالا من بین تموم پیشنهادای خوب یه خواستگار خیلییی خیلییی پولدارررر داشتممم توهمون جلسه اول خواستگاری از من خیلی خوشش اومد قرارشد باهم اوکی بشیم(حالا از درون عشقمو میخواستما اینو بخاطر پول قبولش کردم)خلاصه ک پارتنرم داغون شد بااینکه اماده نبود سریع اومد خواستگاریم منم اون پولدارو رد کردم و با پارتنرم نامزد شدیم خداروشکر خیلی خوشحال شدم خداروهم شکر کردم بنظرم عشق هم یه نعمته اماااااا من بعنوان یه آدم بالغ حق دارم بخوام زندگیم آرامش و ثبات داشته باشه نه فقط عشق زیاد به اون خواستگارم فکر میکنم همش تصور میکنم اگ باهاش ازدواج میکردم زندگیم چطور میشد قلب و عقل و پول وعشق و همه این فکرا باهم مغزمو ب فنا دادن نه قلب واحساساتم ب عقل ومنطقم غلبه داره نه عقل واحساساتم به قلبم غلبه داره همه چی باهم درونم میجنگه