بعد ما رفتیم برگشتیم شوهرم عذاب وجدان گ فت که باید به مامانم بگم .گفتم بگو .بعد اونم ناراحت شده بود که چرا منو نبردید؟ حالا شوهر من آنقدر ساده هست که میاد همه چیز رو تعریف میکنه .مثلا عکس نشون میده و ما کجا رفتیم و کجا ن فتیم و اینا.مادرشوهرم فوق العاده حسوده همشون اذعان دارن به این موضوع طوریکه شوهرش عاصی شده از اخلاق گندش .
وقتی میبینه ما بهترین هتلها و رستورانها میریم حرص میخوره .بعد نقشه میکشه که منو باید ببری .بهانه هم اینکه من نمیتونم راه برم .شوهرمم نمیتونه منو ببره 😄اون پسرم هم نباشه فقط پسر بزرگم خیلی خوبه پولم خرج میکنه برام . دیگه از دیروز فهمیدم دارم حرص میخورم