باهم دوست بودیم
مغازه داشت
همکارش دیر میومد
من زودتر رفتم
یهو درو وا کردم گففتم با جییغ سلااااااااااااام ممد گشنگم
یه لحظه فقط دیدم دوجفت چشم متعجب دارن نگام میکنن
وای همکارش نشسته بود و خودش
ب تته پته افتاده بودم
خلاصه هرچی چشم ابرو میومدم ک محمد جمعش کنه ، نمیکرد
دیگه گذروندم یجوری