غروب دخترمون رو بردیم پارک و دخترم دوید سمت تاب که سوار شه همسرم رفت دنبالش کمکش کنه یهو جا خورد و تو چشمای من نگاه کرد، نزدیکتر شدم دیدم خانومی ک کنارش بود و داشت بچش رو تاب میداد همسر سابقش بود، نمیدونستم اون لحظه چه واکنشی نشون بدم. رفتم دخترمو از تاب بردارم و بریم اونور دخترم شروع کرد لجبازی و جیغ زدن، یه لحظه چشم تو چشم شدم با خانومه پوزخند میزد و ریلکس بچشو تاب میداد.. یه حال بدی بود، آخه چرا این همه جا تو این شهر باید تو فاصله نیم متری قرار بگیریم؟ موقعیت مزخرفی بود، حالم گرفته شد دستای من یخ کرد، بعد که رفتیم اونور تر همسرم متوجه حال بدم شد دستمو گرفت و سرمو بوسید و بعدم سعی کرد جو رو عوض کنه، راجع بهش یک کلمه هم حرف نزدیم 😒
پوزخندش واسه چی بود حالا😐
همسر سابق بوده دیگه جن که نبوده الان با خودش میگه من چه تحفه ای بودم و هستم که با دیدنم هول میکنن!
حتما شهرتون کوچیکه دیگه، اینم دردسرای شهر کوچیکه
خوب گذشته ها گذشته شهر کوچیک ۱۰۰در۱۰۰ هم می‌بینید ناراحت نباش اصلا
سعی کن سخت نگیری فقط اتفاقی همدیگه رو دیدین اینقدر زندگی رو به خودت و شوهرت سخت نگیر خودت اذیت میشی
چرا ناراحت شدی؟ اتفاقا باید وایمیسادی همون جا با همسرت و بچت میگفتی و میخندیدی
من بودم بچه رو اذیت نمیکردم
و میدونم واسه خودم پیش میاد عشق سابقشو تو عروسی و عزا و اینجور مراسم زیاد ببینم ولی برام مهم نیست
باید با غرور از زندگیت دفاع کنی که هر خری پوزخند نزنه و تو هم ازش فرار کنی
بچه برای اون خانومه؟ نبرده با خودش؟
دلیل ناراحتیتو نفهمیدم؟
اون خانم چرا باید بهت پوزخند بزنه؟!!
چه شوهر خوبی خدا برات حفظش کنه
شوهر من که جوری برخورد میکنه انگار من سابقم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
16 ثانیه پیش
17 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
