سلام من با چنتا از دوستای همسرم که متاهل هستن رفت آمد خانوادگی داریم یکیشون خانومش خیلی رو مخمه تا الانم بخاطر شوهرم چیزی نگفتم بهش خیلی سطح پایینه فقط کلاس میزاره فقط دنبال ی چیزی هست تا که با کلاس به نظر برسه توی صورتم بهم میگه شما از ما پایین تری درحالی که ما از هر لحاظ از اونا بالاتریم حتی از لحاظ ظاهری خیلی چندشه ایکبیری خیلی نمیتونم دیگه تحملش کنم اونا ۴سال قبل ما ازدواج کردن و من بعد عروسیم شناختمش چن سری اومد خونه ما تنهایی چن سری هم با شوهرش اومدن من یبار تنها رفتم خونشون شوهرامونم رفتن استخر تقریبا شب بود موقع شام من ب این زنگ زدم گوشیش خاموش بود ب شوهرم گفتم اون خبر بده ک میخام برم اونجا تقریبا ۲ساعت قبل رفتنم گفتم اونم خبر داد نگو شوهرش یادش رفته زنگ بزنه ب این بگه با اینکه خونشون مرتب بود منم سمبوسه درست کرده بودم گفتم بزار ببرم اونجا باهم بخوریم شاید شام نزاشته چون از وقت شام گذشته بود بخاطر اینکه اضافه درست کرده بودم با خودم بردم خلاصه اونجا جلوی من زنگ زد شوهرش کلی باهاش دعوا کرد که چرا مهمون میاد زنگ زده گفته تو ب من نگفتییی چرا یهو همون لحضه ک اومد گفتی یعنی انقد بهم برخورد حداقل نباید جلوی من زنگ میزد ب من فحش داد انگار خلاصه بعد اون شب من اصلا نرفتم خونشون اونا چن بار اومدن ولی ما نرفتیم و دیگه هم نمیخام باهاش ارتباط داشته باشم
بیشتر به نظر میرسه رفتارهاش از روی هیجانات آنیه نه با هدف آزار. به هرحال توی خونت بهشون بی احترامی نکن. سعی کن به روش دیگه ای رابطه رو به مرور کم و بعد قطع کنی.
فکر میکردم میتونم همه آدمها رو نجات بدم... تا اینکه متوجه شدم اونا دارن خودمم توی باتلاق غرق میکنن.