شهرمن ومادرشوهرم ومادرم ایناجداست یعنی هرکدوم یه شهردیگه زندگی میکنیم فاصله شهرماتامادرم اینادوساعته بامادرشوهرم ایناسه ساعت واسه همین پنجشنبه وجمعه روهردوهفته یه بارمیریم خونه مادرم ووقتایی که چندروزتعطیلی پشت سرهمه میریم خونه مادرشوهرم البته ماهی یه بارروخونه مادرشوعرم میریم حالاچه چندروزتعطیلی باشه چه همون پنجشنبه وجمعه خلاصه اینجوریه که اگه یه بارخونه مادرشوهرم بریم دوبارخونه مامانم اینامیریم
اصل ماجرااینه که مادرشوهرم کل هفته رواگه مازنگ نزنیم بهش بهوون زنگ نمیزنه بجزپنجشنبه هاکه اونم میپرسه کجایین واگه بگیم میریم خونه مادرمیناقهرمیکنه واون دوروزروکوفتمون میکنه شوهرمم خسته شده ازاین رفتاراش ولی خب نمیدونیم چیکارکنیم میشه راه حل لدین اینم بگم مطمئنم بخاطرحسادتشه لطفابگین چه برخوردی داشته باسم نگین که دلش برامون تنگ میشه وایناچون تنهابچشون که همیشه بهش بی محلی میشه وهمش نادیده گرفته میشه شوهرمنه وخب کلابراشون عزیزنیست وازقبل هم نبوده