منو خواهرم اکثر اوقات تنهاییم تو خونه بعد خواهر من یهویی بی دلیل واسه من میره تو قیافه بعد بلند بلند میگه میخنده میرقصه با همه خوش ب بش میکنه که من مثلا احساس تنهایی کنم بعد میدونه من از تنها بودن اذیت میشم بلند میگه ایشالا شوهر کنم برم از این خونه راحت و آسوده شم باهاش راجب ی چیزی که حرف میزنم نگام نمیکنه جواب نمیده میره دنبال کارای خودش اهمیت نمیده منم واقعا تنهام
من کاریش ندارما یهویی این جوری میکنه میدونه حس تنهایی بزرگ ترین چیزیه که بمن فشار میاره
نمیدونم چیکار کنم