داستانش خیلی طولانی هست ولی حتما بخونین چون واقعا عبرت آموزه
اینکه چجوری با این خانواده آشنا شدم ولی نمیتونم دقیق بگم چون آشنا میاد لو میرم
✨✨✨✨
یه خانم رو میشناسم که یه بار ازدواج کرده و دوسال بعد از زندگی مشترک و طلاق گرفته از شوهر اولش یه پسر هشت ساله داره پسرش تا همین چند ماه پیش با پدرش زندگی میکرده اما مرده میاد میزنه یکی رو میکشه و میفته زندان بچه رو میدن به خانمه این تا اینجا داشته باشید
لایکم میکنین لطفا
خانمه بعد طلاق فوری میره با یه مرد دیگه ازدواج میکنه و این آقا هم ازدواج اولش بوده ولی اصلا براش مهم نبوده ک خانم بچه داره وطلاق گرفته چون خدایی خیلی خوشگله خانواده پولداری هم داره
خب
بعد خلاصه بعد از سال اول ازدواج یه دختر دنیا میاره الان دخترش هفت سالشه
پسرش که اومد وسط زندگی این دوتا چون باباش افتاد زندان خیلی بین بچه ها جر و بحث می‌شد
یکی لایک کنه لطفا
لایکم کنید ممنون
یه روز بچها دعوا میکنن کسی هم خونه نبوده به جز عمو دختره چون باهم تو یه آپارتمان هستن دختره گریه میکنه تو دعوا عمو هم جوگیرمیشه میزنه به پسره
یه دعوا بزرگ دیگه بین خانمه با برادر شوهرش پیش میاد ک تو غلط میکنی بچه منو می‌زنی و از این حرفا چون تو یه آپارتمان هم بودندعوا ادامه پیدا میکنه دوتا خانواده باهم مشکل پیدا میکنن
تا جایی ک خانمه میره ب جاریش میگه این شوهرت داره بهت خیانت میکنه حالا راست و دروغ نمیدونم
برادر شوهره که یه پسر حدودا ده ساله هس چون از زن عمو و همشو کینه داشته ک چرا زندگی مارو خراب کردن یه روز میره خونه عموشکسی هم بجز پسره خونه نبوده
اینا هم گربه داشتن میاد چاقو برمیداره ک میزنه تو شکم گربه بدبخت بعد فرار میکنه میره تو پارکینگ تو ماشین باباش قایم بشه سویچهم داشته اون پسره هم با همون چاقو میره دنبالش ک بزنتش
