من ده ساله ازدواج کردم یه دختر ۷ ساله دارم صبح ها شوهرم سرکار میره و غروب برمیگرده فیلم میبینه اصلا حرف زیاد نمیزنیم اون پای فیلم منم یا با دخترم درس کار میکنم یا تو گوشی احساس میکنم ما دیگه خیلی سردیم
شماها چطورین شب هاتون چطور میگذره چطوری هستی
باید خودت تنوع و هیجان ایجاد کنی این سردی شده روزمرگیتون و در اینده بدتر هم میشه زندگی بی شوق ینی مرگ تدریجی و تو کهولت سن سبب الزایمر افسردگی منزوی شدن گوشه گیری ...حتی برای بچتون باعث عدم اعتماد به نفس مشکل اجتماعی و مشکل توی تکلم و عدم حضور تو جمع میاره و ترس از ارتباط.....
اول اینکه من هرروز به خودم میرسم و ارایش مختلف دارم حتی تو خونه و لباس دیروز رو امروز نمیپوشم طوری ک شوهرم هروقت از در میاد میگه انگار یه زن دیگه ای هرروز دوم اینکه هروقت از سره کار میاد دقیقا عین یه بچه ک پدرشو دیده میپرم بغلش خودمو لوس میکنم بهش میگم بابایی پول نمیدی با هم بریم امشب بازار حتی اگر بگه یه وقت دیگه میگم باشه پس شام امشب بریم دو تایی بیرون جمعه ها هم ک خودش میدونه شده شام یا ناهار درست کنم بریم بیرون اینکارو میکنم شوهرم اولش خیلی خشک بود کم کم راه افتاد یا یهویی تو خونه بساط دوز و مار پله و شطرنج رو میارم میزارم یا اهنگ یهویی پخش میکنم جلوش میرقصم اون نمیرقصه ولی من میرقصم اونم کیف میکنه یا حتی برای س ک س خیلی اوقات خودم پیش قدم میشم مکان برنامه رو عوض میکنم پوزیشن مختلف .. شام ک اماده میکنم تزیین میکنمش یه روز از سره مار میاد میبینه چیپس داریم یه روز میاد عصرونه فرنی داریم یه روز میاد عصرونه ژله داریم .. درضمن باهم یه تایمی مشترک بشید مثلا قبل از خاب از دوران نامزدی یا خاطرات خوشتون یاداوری کن با هم بازی کنید فیلم دانلود کن با پفیلا درست کن بشینین کنار هم خیلی خودتو براش لوس کن
وجود بچه کوچک خودش همه این برنامه هارو می‌ریزه ب هم
عزیزم تقریبا نصف کارهایی که میگیو انجام میدم من روزی دوبار دوش میگیرم و لباسام همیشه به روز و عالی تو خونم همیشه باز میپوشم تابستون زمستون نداره البته خونه پدرمم اینجوری بودم چهرمم خداروشکر خوبه و همیشه هم به خودم میرسم همیشه بوی خوبی میدم بارها گفته چقدر مرتبی و خوشبو ولی نمیدونم چی بگم حالا چند چیزو رعایت میکنم گفتی مرسی ازت
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
