قرار بود دو تیکه از وسایلای خونه رو اون بخره
برای یکیش ب من گفت میاد با هم بریم بخریم
یهو شبش زنگ زد دیدم با مامانش رفته خرید
یه عکس فرستاد از اون چیزی ک میخواست بخره من اصلااا خوشم نمیومد بهش گفتم نه سلیقه من نیست خیلی زشته گفت باشه پس فردا میام خودتو میارم
من گفتم اوکی
صب زنگ زدم گفت دیگ من یکیشو ک مرده گفت خریدم منم گفتم وقتی نظره مرده برات مهم بود چرا زنگ زدی از من نظر خواستی !
البته اینم بگم فکر کنم مادر شوهر نزاشته بود منو بیاره
من بهم برخورد و جدی باهاش حرف زدم
شب دیدم پیام داده از چن تا حرف مامانم ناراحت شده در حالیکه ۱۰ بار پیش اومده من از حرفای مامانش ناراحت شم اما یکبار هم بهش نگفتم
مطمئنم مامانش در مورد مامانم حرف زده
بنظرتون من چی بگم اگه بحثو آورد سر حرف زدن مامانم
همیشه طلبکارن