2777
2789
عنوان

رمان بامدادخمار یادتون هست؟

7082 بازدید | 28 پست

امروز یه مطلب خوندم اینستا 

نوشته بودن قراره سریال بامداد خمارو از رو رمانش بسازن 

ده سال پیش این رمانو خوندم فقط اسم رحیم و محبوبه یادمه و رمان شب سراب که از زبان پسره بود 

دیگه هیچی یادم نیست

شما یادتون هست داستانش چطور بود؟


فقط یادمه اون موقع همه دوست داشتن این رمانو و میخوندنش👌

❤️🌱

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

یه دختر پولدار که با پسر فقیر ازدواج کرده بود و مادرشوهره هم باهاشون زندگی میکرد

دوتا رمانم خوندم ولی همینا یادمه

خیلی رمان قشنگی بود دوسش داشتم

خدایا هزارمرتبه شکر❤خدایا من روتو خیلی حساب باز کردم🧚‍ باز دم غریبه ها گرم، مارو رنگ کردن ولی نفروختن💔

محبوبه دختر یکی از شاهزاده های قاجار بود

عاشق شاگرد نجار سرکوچه میشه که هیچی نداره 

همین اختلاف فرهنگی و‌طبقاتی کلی مشکل براش بوجود میاره 

درنهایت ازش جدا میشه و زن‌پسرعموش میشه که قبلا معشوقه اش بوده 

وَالضُّحَی (سوگند به روزِ روشن)وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَی(و قسم به شب هنگام آرامش آن)مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَی(که پروردگارت هرگز تورا ترک نکرده و با تو دشمنی ندارد)🩵

منم دوسال پیش خوندم ولی تنها چیزی که یادمه دختره در زمان قدیم پولداره عاشق پسر نجار میشه ازدواج میکنه پدره هم از ارث محرومش میکنه و بعد ازدواج میفهمه پسره چقدر اخلاق گوهه و مادشوهرش هم گوهتره

ولی تهشو یادم نیست  

دختری به رنگ سبز💚 از جنس برف❄️ با روان آبی🩵میخندید وَ در نگاهش غَمی میرقصید.تا میایم بفهمیم چ مرگمون شده‌‌‌  یه مرگ دیگمون میشه:) دنبال زخمی تازه می گشت،تا دردش را از یاد ببرد:)درد من حصار برکه نیست!!!!درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است!!!!!!  چقدر زیبایند آنان که از ریشه خوبند🍃پس از تحمل آن همه درد کسی که به مقصد میرسد دیگر همانی نیست که به راه افتاده بود در این دنیای بی رنگ تو سبز باش💚🌱گاهی امید، تنها دارایی یک انسان است.. درجه ای هولناک تر و خطرناک تر از "بیشعوری" هم وجود دارد و آن "توهم دانستن" است  ما سبز تر از تمام تبر هایی که خورده ایم ادامه می دهیم :) من اعتراض دارم به رنگ سرخ که سوزاننده است، به آبی که سرده، به زرد که رنگ جداییه، به هر رنگی که رنگ روح زندگی توش نیست، رنگ روح زندگی سبزه...فقط سبز!
ااا من از زبان رحیم نخوندم به قشنگی بامداد خمار بود؟

اره رمان شب سراب هم قشنگ بود همه داستان از طرف رحیم تعریف میشد و بعضی از کاراشو انگار توجیح میکرد این یادمه که با دوستام درموردش حرف می زدیم و می گفتیم پسره داره همه چیو انکار میکنه😅

❤️🌱
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792