2777
2789
عنوان

رمان بامدادخمار یادتون هست؟

| مشاهده متن کامل بحث + 7112 بازدید | 28 پست

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

دو دمان سراب و بامداد خمار   یک داستان و به دو مدل مختلف روایت میکرد اگه هر دو رمان و خونده باشید متوجه میشید که مشکل فقط از شخصیت مرد یا فقط شخصیت زن نبود مشکل بزرگ  اختلاف شدیدی طبقاتی بود اختلاف فرهنگی  

دختر داستان توی زسن کم عاشق چشم و ابرو یه پسر میشه که توی دنیا متفاوتی بزرگ شده و زندگی کرده  باهاش ازدواج میکنه و حتی بهاطرش خانواده و تمام زندگیش و کنار میزاره اما بعد ازدواج نمیتونه با اون قشر جامعه یکی بشه و مثل اونا زندگی کنه 

پسر داستان که عاشق میشه ازدواج میکنه با زنی سطح بالا اما نمیتونه. نیاز های اون زن و براورده کنه و به اشتباه  تلاش میکنه زنی که با دنیا اون غریبه هست رو با مادر خودش مقایسه کنه 

درواقع من از رمان این نتیجه رو گرفتم که  نویسنده میخواد بگه کبوتر با کبوتر باز با باز با کسی زندگی تشکیل بدید که سبک و مدل و واسته هاتون از زندگی یکی باشه 

😔              

آره بامداد خمار رو یادمه یادمه به پیشنهاد دوستم خوندم ،خودم اصلا اهل رمان نبودم به حدی پاش گریه کر ...

منم فکر کنم سر سقط کردن بچه اش بود خیلی گریه کردم😵‍💫

❤️🌱

وای من ۷/۸ بار بیشتر خوندم این رمانو چقدر دوسش دارم الانم تو کیفمه با خودم اوردمش خونه بابام بیکار میشم بخونم

محبوبه دختر یکی از بزرگان تهرانی زمان قاجار خواسگارای معروفی داشته همه رو رد میکنه و سرسخت ترین خواستگارش مسعود پسر عموشه اما محبوبه عاشق پسر نجار محل میشه کلی با مخالفت خانواده و ابرو ریزی زن پسره میشه زندگیش خوب بود و خوشبخت با سختی های زندگی کنار رحیم و اومدن از اون خونه اشرافی به خونه کوچیک پایین شهر کنار میاد سختیای زندگی رو با کمک رحیم میگذرونه تا مادر رحیم میاد و باهاشون زندگی میکنه با حرفاش و کاراش محبوبه رو ازار میده محبوبه باردار میشه و زایمان میکنه یه پسر میاره که به اصرار مادرشوهرش اسمشو میزارن الماس کم کم مهر شوهرش کم میشه و خود واقعیشو نشون میده به خودش مغرور میشه که اگه دختری مثل محبوبه بهش چراغ سبز نشون داده حتما بقیه هم میدن با یکی از اقوامش صیغه میکنه چندین ماه محبوبه و زندگیشو ول میکنه و میره کم کم محبوبه از چشمش میفته شروع میکنه به بد دهنی کردن و فحاشی کردن و بعد هم زدن محبوبه دایه محبوبه که مرتب بهش سر میزنه و براش خرجی میاره بهش توصیه میکنه که شوهرت سر به هواس و مرد عاقلی نیست دیگه ازش بچه نیار بعد چند ماه محبوبه باردار میشه بدون اینکه همسر و مادرشوهرش بفهمه به بهونه حمام از خونه میره بیرون و بچه رو توی خونه یه زن قابله سقط میکنه وقتی بر میگرده حالش بد میشه و همه میفهمن که بچه سقط کرده از اون روز با رفتار بدتر رحیم و مادرش روبرو میشه چند وقتی میگذره و  یه روز که محبوبه به حمام میره موقع برگشت متوجه میشه که پسرش الماس توی حوض خونه همسایه خفه شده😢محبوبه و رحیم بعد مرگ پسرشون هر دو بهم نزدیک میشن و دوباره عشقی بینشون بوجود میاد محبوبه تلاش میکنه که دوباره باردار بشه اما سقطی که کرده بود اونو نازا کرده بود بعد یه مدت متوجه میشه رحیم که باهاش مهربون شده برای خونه و مغازه ش نقشه داره و میخواد اموال محبوبه رو از چنگش دربیاره و محبوبه متوجه رابطه پنهانی رحیم با یه دختر میشه و وقتی به رحیم میگه کلی کتک میخوره و  اون موقع ست که محبوبه سر عقل میاد و یه روز چادرشو سرش میکنه و وسایلشو برمیداره که برای همیشه از خونه رحیم بره مادر رحیم مانع میشه و میگه تو حق نداری لوازم پسرمو ببری محبوبه هم میره و همه فرش ها رو با تیغ پاره میکنه و فرش ها و لباس هاش رو میسوزونه و مادرشوهرشو کتک میزنه و از خونه رحیم میره از طریق واسطه به پدرش خبر میرسونه که میخواد جدا بشه و پدرش همراهیش میکنه چند ماهی توی خونه پدری میمونه و پسر عموش مسعود که دو تا زن گرفته و یکیشون فوت شده باز میاد خواسگاری محبوبه و محبوبه قبول میکنه چند سالی رو در کنار پسر عموش عاشقانه و عاقلانه زندگی میکنه و در حسرت بچه میمونه تا اینکه پسر عموش مریض میشه و فوت میکنه😢و محبوبه مشغول بزرگ کردن و رسیدگی به برادر کوچیکش منوچهره و تا وقتی که سالخورده میشه با منوچهر زندگی میکنه و همی این داستانها رو برای دختر منوچهر سودابه که عاشق پسری شده که از تبار خودشون نیست تعریف میکنه

از بس این رمانو دوس داشتم خلاصه شو نوشتم برای خودمم یه مروری بود

مامان پسر کوچولو❤️بعد شش سال نازایی و کلی درمان خدا این هدیه زیبا رو بهم داد👼🏼تجربه چهار بار ای یو ای و یک دفعه ای وی اف ناموفق در راه درمان نازایی ناامید نشین و با توکل بر خدا جلو برید🙏🏻تیکر بارداری نیست

وای من ۷/۸ بار بیشتر خوندم این رمانو چقدر دوسش دارم الانم تو کیفمه با خودم اوردمش خونه بابام بیکار م ...

ممنون عزیزم که وقت گذاشتی نوشتی😍🧡

امروز یه مطلب اینستا خوندم نوشته بود میخوان سریالشو بسازن با بازی سینا مهراد و امین حیایی و ریما رامین فر و میلاد کی مرام و...

میخواستم یادم بیاد که داستانش چطور بود 🙂🙂🙂🙂

❤️🌱
ممنون عزیزم که وقت گذاشتی نوشتی😍🧡 امروز یه مطلب اینستا خوندم نوشته بود میخوان سریالشو بسازن با با ...

قربونتون خواهش میکنم من که عاشقشم امیدوارم زودتر فیلمشو ببینم😢

مامان پسر کوچولو❤️بعد شش سال نازایی و کلی درمان خدا این هدیه زیبا رو بهم داد👼🏼تجربه چهار بار ای یو ای و یک دفعه ای وی اف ناموفق در راه درمان نازایی ناامید نشین و با توکل بر خدا جلو برید🙏🏻تیکر بارداری نیست

وای من ۷/۸ بار بیشتر خوندم این رمانو چقدر دوسش دارم الانم تو کیفمه با خودم اوردمش خونه بابام بیکار م ...

یکسال از این تاپیک گذشته 

ولی توصیه میکنم جلد دوم این کتاب یعنی شب سراب رو دانلود کنید و بخونید

از زبان رحیم نوشته شده 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  11 ساعت پیش