جریان از این قراره ک ما ی شب رفتیم خونه عموی شوهرم عروس عموش همش از تیپ و قیافه و...من تعریف کرد بخدا نمیخوام بگم خیلی خوشگلم خیلی قیافه معمولی هم دارم .اون شب هم از من تعریف کرد هم از مادر مادر شوهرش که خیلی خوشگله ..از فرداش من درگیر بیمارستان شدم دو سه هفته ای درگیر بیمارستان بودم تا اینکه پنجشنبه عمل کردم بعد از عمل فهمیدم مادر زن عموی شوهرم بیمارستان بستری شده 😐 همونی ک عروسش ازش تعریف کرد واقعن چشمش شور بودا 😕😕😕خدا بهمون رحم کنه 😅😅