چي كار كنم ؟ 
من خر طوري هم ميخوام خودمو با شرايط وفق بدم بازم نميشه 
ب شدت احساس تنهايي ميكنم 
بيرون ميرم ميگردم ولي تنهام 
ب شدت احساس كمبود از جنس مخالف دارم 
دوست دارم بهم محبت شه كسي منو از ته دل دوست داشته باشه 
همسرم همش مجزدي در حال گشتن با دوستاشه ازين كمپ ب اون كمپ 
من موندم و دو تا بچه كوچيك رو دستم 
هر موقع هم ميگم جوابش اينه كه تو با دو تا بچه كوچيك ميتوني بياي پيمايش ٣ ساعته كني تو جنگل يا تو طبيعت 
انگار فقط بچه ها منن 
ب شدت احساس تنهايي و ناديده شدن دارم
كاش از دلم بيرون بره كاش ديگه دوسش نداشته باشم و بيخيال همه جيز شم
نميدونم اين حالمو درك ميكنيد يا نه