من لیسانس دارم یه کار پاره وقت اداری با بیمه پیدا کرده بودم ولی چون پسرم مهدکودک نتونست بمونه نرفتم به خانواده همسرمم نگفتم تا بعد یه ماه چند روز پیش لابه لایه حرفام به برادر شوهرم گفتم امروز خواهر شوهرم باهام تماس گرفت بعد احوال پرسی گفت چه کاره ای عزیزم؟ مشغول به چی هستی؟ گفتم سلامتی خونه داری گفت آره ولله من که واقعا خستم صبا باید زود بلند بشم آخه شده سرویس مدرسه منم گوش میکردم گفت هیچی مثل خواب صبح نیس گفتم آره راست میگی ولی عصرا بخواب انرژیت برگرده خلاصه بحث کشیده شد به زن کارمند گفت زن کارمند به خونش و بچه و شوهر نمیتونه برسه منم گفتم چرا نتونه زنای موفق تو جامعه زیاد داریم که کارمندن خلاصه حرف حرف خودش بود منم زبون ندارم آنن ج بدم گفت دخترم صدام میکنه خداحافظی کردیم ولی بدجور عصبانی شدم که چیزی که خودش انجام نمیده رو به من نصیحت میکنه زنگش زدم دوباره بهش گفتم تو خودت چرا خونه نمیشینی خونه داری کنی گفت من راحتم سختم نیس منم تند شدم بهش برخورد گفت چه طرز صحبته من خداحافظی کردم ادامه ندادم بعدشم سریع به همسرم زنگ زده بود که آره خانومت اینجوری کرده ولی همسرم به روش نیاورد از روی گوشیش فهمیدم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
نمیتونید وقتی میخواستی برید سر کار پسرتون رو هم توی مهدکودک بذارید؟ به نظرم اگر کار براتون هست حتما برید قطعا خواهرشوهر شما توی مشکلات شما زندگی نمیکنه واتفاقا همین ایشون موقع نداری شما خودش رو میزنه به کوچه علی چپ!
اگه بر حسب اتفاق امضامو دیدی برای حل شدن مشکلم یک صلوات بفرستید❤️
چرا فکر میکنید باید در مورد مسائل شخصیتون با کسی بحث کنید یا قانعش کنید فعلا که امکان کار ندارید هر وقت تونستین برین سر کار چرا بیخودی اوقاتتون رو تلخ میکنید.
همون موقع جوابش و میدادی دیگه بعدش چه معنی داشت رفتی زنگ زدی معلوم دوتاتون خیلی دنبال حرفید خودتون و اصلاح کنید اینطور پیش برید آخرش بحث بزرگی راه میندازین بین همه
من از حرفاش اینطور برداشت کردم که داره از چالش های زندگی خودش میگه ...شما فکر کردی داره کنایه میزنه ...
نه کنایه نمیزد ولی ناراحتم پنج کلاس سواد داره خودشو به هر دری زده که واسه خودش درآمد داشته باشه ولی منو تشویق به بچه داری و شوهر داری میکنه این منو ناراحت کرده
همون موقع جوابش و میدادی دیگه بعدش چه معنی داشت رفتی زنگ زدی معلوم دوتا خیلی دنبال حرفید خودتون اصلا ...
چون آدمی نیستم ذهنم آنالیز کنه سریع جواب بدم با خونسردی از اول زندگیمم همیشه گوش دادم به حرفشون چون فک کردم صلاح زندگیمو میخوان ولی حالا چی داره دستگیری میشه فکر پیشرفت من نیستم میخوان منو بکشن پایین روی شوهرم تا حدودی هم مادر شوهر هم خواهر شوهر تسلط دارن
همون موقع جوابش و میدادی دیگه بعدش چه معنی داشت رفتی زنگ زدی معلوم دوتاتون خیلی دنبال حرفید خودتون و ...
همون لحظه قطع کرد دیدم واقعا حرفاش برام سنگین بوده نمیتونستم تحمل کنم بار حرفاشو کاش از اون دسته آدمایی بودم که با خونسردی جواب طرف مقابل بدم ولی اینجوری نیستم تو خودم میریزم آنقدر میریزم فوران میکنه