مامان و بابام همش دعوا میکنن دیگه نمیتونم طاقت بیارم بابام معتاده شدیده یه ادم بسیار مودی یا بقول خودمون دم دمی مزاج هر دقیقه یه فاز داره
مامانم یه ادم عصبی شدید
دیگه نمیتونم
سخته که از بچگی تا الان یه لحظه شیرین تو زندگیت نداشته باشی
مگه یه دختر 15 ساله چقد میتونه تحمل کنه
به مامانم میگم بابا طلاق بگیر
میگه من فقط بخاطر تو و داداشت موندم
میگم تو الان فک کردی داری در حق ما خوبی میکنی
من امسال انتخاب رشته دارم واقعا به رشته تجربی علاقه دارم سال قبل همه بهم گفتن حتی معلمام ک میتونم برم تیزهوشان
امسال انقد بی انگیزه شدم که مث دیوونه ها فقط میشینم یجا اهنگ غمگین گوش میدم
اونقد صداشو میبرم بالا که صدای دعواها تو گوشم نپیچه
شاید بگی همه خانواده ها توشون دعوا هست ولی به ولله اینجوری نیست
جوری که انقد شدت بگیره که بزنی همه چیزو بشکونی
خودم به درک
داداشم چه گناهی داره اخه
باز من دخترم
اون ک پسره و پس فردا میخواد بره تو جامعه چی اگه معتاد بشه چی
تا ام بهشون میگم میگن چی کم داری انگار من فقط پول میخوام
من که تا حدال امکان توقعاتمو اوردم پایین منیکه تو همه حال درکشون کردم
بعضی وقتا میبینم داداشم گریه میکنه زیر زیرکی
نه دوست درست حسابی دارم همشون وضعیتمو دیدن خواستن خرابم کنن
خیلی چیزا هست ک واقعا حال ندارم دیگه تایپ کنم ببخشید طولانی شد