2777
2789

نمیدونم به دردت میخوره یا نه ولی دوستم پارسال نوشت برام😂

 

موضوع :سوزن 

زندگی من خیلی پیچیده و عذاب آور است. گاها به خاطر اینکه به صورت غیر عمد به کسی آسیب می رسانم، حرفهای ناپسندی میشنوم و برای همین احساس می کنم وجودم به اطرافیانم لطمه وارد می کند.


شاید شما هم ضرب المثل سوزن در انبار کاه افتادن را شنیده باشید؛ ولی شما فقط آن را شنیده اید. این افتادن کابوسی ترسناک برای هر سوزنی مانند من است. همانگونه که شما را با لولو خورخوره می ترساندند ما را با انبار کاه به وحشت می‌انداختند. یک بار این اتفاق برای من افتاد و خب طبیعی است که پیدا نشدم تا اینکه به همراه کاه ها، برای خوراک گاو ها من را فرستادند رفت. اتفاق بدتر آنجا افتاد که توسط گاو جویده شدم و خب جویده شدن توسط گاو خیلی سخت تر از گم شدن در انبار کاه بود و نشخوار شدن از همه سخت تر بود... آخر سر هم مری ان گاو بیچاره سوراخ شد و من به همراه خونریزی روده دفن شدم و حدود یک سال، لای کودها بودم.


کلاً سوزن بودن زندگی پر مشقت ای است. از بچگی آرزویم این بود که یکی را بغل کنم؛ اما هر بار که کسی را بغل می کنم ، سوراخ می شود. برای همین همه از من فراری هستند. زندگی من از آنجا سخت تر شد که عاشق بادکنک شدم. عاشق بادکنک شدن یک وصال نشدنی است همانگونه ک حافظ میگوید:

 وصال دوستان روزی ما نیست/ بخوان حافظ غزلهای فراقی

تجربه عشق خیلی چیز شیرینی است. یک بادکنک زرد بود. گم شده بود . رفتم که کمکش کنم . اول داداشی اش شدم تا بتوانم بعداً با او باشم؛ اما یک بار آمدم او را بغل کنم و ترکید . تکه های عشقم روی دست هایم بود. شدت ترکیدن اش انقدر زیاد بود که باعث شد من در انبار کاه بیفتم. آخ، راستی یادم نبود ما هر چه میکشیم از عشق میکشیم... بسوزد پدر عاشقی که باعث شد اسید معده گاو را حس کنم.


بگذریم. قبل از این اتفاقات من سوزن یک پیرمرد کفاش بودم. بیچاره هیچ دل خوشی از شغلش نداشت. همیشه میخواست چرخ خیاطی اش را‌... دفع کند. دق و دلی اش را سر من بدبخت خالی میکرد. آخه بی انصاف، نخ چرم دوزی را جوری در من فرو می کرد که خب باید حق بدهید درد داشته باشد.


 اما در آخر با همه سختی هایی که در زندگیم متحمل شده ام، خدا را شکر می کنم به جای سنجاق نبودم که همنشینم جای نخ چرم دوزی، سیخ و پیک نیک باشند.

کاربری دست دو نفره

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

ازادد

عمر زندگی

روزها می آیند و میروند و در لا به لای آن این ماییم که رشد میکنیم و بزرگ میشویم

غصه ها قد میکشند و این ماییم که قطره قطره از بین میرویم و هرگز نمیتوانیم بفهمیم که عمر زندگی کوتاه است

دیروز یکی از دوستانم مرا ناراحت کرد من تمام روز را به او فکر کردم تمام روز حرفهایش در من تکرار شد و من ندانستم آنکه آسیب میبیند روح و روان  من است و آن که از دست میرود روزهای خوب من است

امروز گریه میکنی و یک عمر غمگین می مانی این است تاثیر حرفهای مردم

مردم به گفتن حرفهای ناپسند عادت دارن ولی تو به گوش کردن حرفهای ناپسند عادت نکن

دوست خوب م عمر زندگی کوتاه است

یک روز به دنیا آمدی و چه زود بزرگ شدی دوست خوبم این روز ها را زندگی کن

تابستان رفت پاییز آمد زمستان در راه است دوست خوبم بهار میرسد

میبینی روزگار اینگونه است هیچ چیز همیشگی نیست تنها چیزی که برای تو میماند خودت هستی

پس از خودت مواظبت کن

گاهی گوشهایت را ببندد

گاهی جلوی دهانت را بگیر

دل ها زود میشکنند

و عمر زندگی کوتاه است

رفیق خوبم

امروز را زندگی کنن

غصه ها ابدی نیستند


کاش فقط یه بار بشه🥲🚬😔

خواهش عزیزم 💞بالاخره خودمم مدرسه میرفتم خیلی سخت بود واقعا هم درس بخونی هم بخوای انشا بنویسی💖

فداتمم وای مخصوصا متوسطه دوممم

برای هرچیزی میخوای تلاش کن نه آرزو رفیق😜⭐🌛
هیچکدوم از انشاهاتو نداری؟ 😭

اینو پنج سال پیش تو یه وبلاگ نوشتم در مورد صبح یک روز زمستانی : 

چشم زمستان روشن !سپیدی روی ماه زمین سردی نگاهم رادر آغوش کشید…  شکلات چشمهایم بادیدن نگاره ای از نرمی برف بنماری میشود..  به ژرفای خیال فرومیروم وبرف ریز ریز بر سردی صبح پاپ عاشقانه مینوازد…  زمستان صبح را با ولع در آغوش میکشد و برف سرخوشانه  به این تراژدی آرامشبخش میخندد و می رقصد…  زمین خریدارانه رقص برف را به تماشا مینشیند …  عجب حالتی!جانا چه عاشقانه عارفانه ها به چشم می آیند…  باد غیرتی میشود وبا خروش و فریاد سعی در آرام کردن برف دارد…  زهی خیال باطل برف لج میکند وتندتر دلبری میکند…  باد خونش به جوش می آید..حریف برف نمیشود ولی با بی شرمی تمام تن درختان را لخت میکند…  بی رحمِ بی حیا...  ذره های کوچک برف نازی به چهره شان میدهند و انار قلب زمین ترک بر می دارد…  گلهای روی طاقچه در انتظار ذره ای آفتاب به سمت پنجره خم شده اند  و من اصلا نمیفهمم چرا وقتی به بیرون نگاه میکنند صورتشان گل می اندازد!  بوسه های شیرین برف و تلاقی نگاه آدم برفی عشق را دعوت میکند…  عالیجناب عشق حضور بهم میرساند و لبخندزنان دست برف را میگیرد  آسمان اما مبهم ترین چشمکش را حواله شیطنت نگاهم میکند پنجره اخم میکند  و نیمکت نگاه از چهره ام میگیرد…اصلا به من چه؟خودشان می برند و می دوزند !  من فقط راوی ام و شما راهم خبرمیکنم…  گنجشک چرخی در هوا میزند و با آن صدای گرفته اش اصرار به هنرنمایی دارد…  گربه ای یخ زده و لرزان او را به خوراک شلغم دعوت میکند…  کاش نپذیرد تا همین صدای گرفته را هم از دست ندهیم…  همیشه یک نفرهست  که همه چیز را بهم بریزدو بر این برافروختگی سوزناک پوزخند بزند خورشید حسود شده …  از پشت کوه ها با نگاهی برزخی بیرون می آید…می تابد و می سوزاند و می سوزاند و می سوزاند…  شلاق های طلایی اش را بر تن زمین و زمان میکشد…  برف را با لذت و خشم کنار میزند و آشوب میشود تمام ناتمام زمستان…  قرار بود عشق باشد و برف باشد و من وسوژه های عکاسی ام….  ورق برگشت من ماندم و بغض زمین…  من ماندم وعشق خشکیده از احساس و قهوه یخ زده ی در دستانم…

          بی حوصله ام ... چنان که غم می ریزد                                                                                                                                           یک لحظه اگر تکان تکانم بدهند                                               ..🚶‍♀️...🚶‍♀️     ...            🚶‍♀️        ...                      🚶‍♀️              

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز