از وقتی بچه بودم مامانم هی بچه های مردمو میزد تو سرم منم لجباز بودم از لجش آشپزی نمیکردم چون هر بار میخاستم یه چیزی درست کنم با حرفاش خوردم میکرد و ایراد میگرفت. منم از دست این همه ایراد گیریاش میرفتم تو اتاقم فقط درس میخوندم. الان شاغلم تو کارم خیلی خوبم محل کارم همه بهم احترام میذارن ولی هیچی آشپزی بلد نیستم هنوزم تو چشم مامانم یه بدرد نخورم از خودم متنفرم