دو هفته دیگه عروسیمه خیلی حالم بد ی عالمه کار ریخته بود سرم کارای عروسی کارای سالگرد فوت مادرم ی عالمه مهمون تو خونمون هیچوقت انقدر تنها نبودم زیر بار مسئولیت دارم له میشم ب شوهرم گفتم برو چوب پرده بخر واسه خونه نصب کن فردا جهیزیه رو ببریم گفت نمیخرم جهیزیه ام خودم تنهایی میام میبرم مادر پدرم نمیان گفتم باید بیان چوب پرده ام وظیفته باهاته باید بگیری قبلأ هم بهش گفتم بگیر گفت وظیفه من نیست گفتم باشه خودم چندسری رفتم دنبالش ک بگیرم نشد گفتم من ک این همه خرج کردم سر ی چوب پرده اوقات تلخی نکنم بد گفتم حالا ک اینجوریه منم پرده هامو نمیارم جهیزیه ام نمیارم گفت ب فلانم منم فوشش دادم هرچی زنگ زد جواب ندادم زنگ زد ب خواهرم ب خواهرم فوشای خیلی زشتی داد خواهرمم هیچی بهش نگفت منم گوشیو برداشتم ب مادرش و خواهرش فوش دادم خیلی تو این یک سال عذابم دادن خیلی خسته ام الانم عروسیمو ب هم زدم گوشیمم خاموش کردم کاش بمیرم دیگه تحمل ندارم
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
عزیزم،خودتونو کنترل کنید،هنوز سر خونه زندگیتون نرفتین ،اگه برید و کلی مشکلات ببینید اونوقت چه رفتارایی با هم دارید؟صبوری کن خواهرم.دم عروسی از این مشکلات و تنش ها هست
اسی درسته خیلی خیلی ناراحتی این الان باید پشتت باشه حامیت باشه چه رفتاریه باهات داره فردا که رفتین سر زندگی که دیگه بدتر میکنه فعلا جوابشو نده ببین خدا چی میخاد بخاطر یه چوب پرده زندگیشو به باد داد مگه چقدر هزینش بود چطور میخواست از پس هزینه ها بربیاد