من از بچگی عادت دارم وقتی فک میکنم به یه چیزی زل بزنم
امروز تو مطب دکتر با دوستم نشسته بودم رو به رومون یه پسر نشسته بود
داشتم به تحقیق های دانشگاه فکر میکردم که چجوری بنویسم از گجا مطلب بیارم
یهو این پسره پاشد رفت
منم زل زده بودم به صندلی خالیش
آخرش دوستم بهم گفت از همون اول که نشستم زل زدم به این بدبخ انقد معذب شده پاشده رفته
موقع برگشتن یه جوری با اخم و تخم نگام میکرد انگار ارث باباشو خوردمم