یه نامه عاشقانه دیدم از زمان قاجاره واقعا دست خط و درست نوشتن و ادبیات رو وقتی با الان آدم مقایسه میکنه فقط جای تعجب داره. صبر این آدمم جالبه ده ساله هنوز حتی نامه ایی هم نگرفته ولی همچنان امیدوار
قربان خاکپای مبارک تو، اگرچه بیمرحمتی حضرت اجل عالی جای تعجب ندارد اما عجب در طمع چاکر است که با وجود اینهمه بیمرحمتی همیشه امید اذن شرفیابی و صدور دستخط مبارک را دارم؛ باشد تا به هم برسیم؛ آخر بیانصاف، بعد از ده سال تکلیف چاکر چیست؟ دیگر چقدر صبر باید کرد؟ ما که حرف نداریم، اما رشتۀ طاقت کشیده شده است؛ با وجود اینها باز هر چه میل شماست همان صلاح و رضای ماست .
دیگر بیشتر از این ما را اذیت نکن، والله میترسم خدا از تو مواخذه بکند . . . والله اختیار من به دست شماست، من متحیرم از حالت شما، نه اذن میدهید شرفیاب بشوم نه کلمهای دستخط میفرمایید؛ همین قدر است که عمر من به انتظار شما تمام شد، چشمم در انتظار پیام تو سفید شد، گوشم هنوز همچو حلقه بر در است، خداوند انشالله تعالی امر ما را به وفق مراد بفرماید . . .
