شوهرم میگه میام خونه مامانت اعصابم بهم میریزه نمیام شما برین بیان اون بیاد خونمون ولی من نمیام خونش،بهش میگم آبروم میره نمیفهمه کلا با خونواده خودش قطع رابطه کرده نمیره نمیتونمم بگم خونه خونوادت نمیام نمیخوامم خونوادم چیزی از زندگیم بفهمن چ کار کنم بهش بفهمونم کارت اشتباس
ازمامانم ناراحته الکی مثلا مامانم بگه لباس بچه هارو تنش کن از نظر اون دخالته چ کنم من این وسط
ای بابا
واسه من که دشمنه خونی شدن
خب عزیزم هر کسی اخلاقی داره میتونی از مامانت بخوای که دیگه چیزی نگ
راحتش بزار زورکی که نمیشه
خب شمااول باید با مادرتون صحبت کنید
بنظرم زیاد مقاومت نکن بزار هرجور راحته
حتما از رفت و آمد خوشش نمیاد
به مادرت جریانو توضیح بده که دیگه بهت گیر نده
اگه مزاحم شما نمی شه خوش به حالت. خودت برو و بیا. بیکاری
آبروم میره تو خونوادم میگن شوهرش بیشعوره اینطور فکر میکنن
چ سیاستی به خرج بدم درست بشه مشکلم
نامزد منم از مامانم فراریه یه زمانی هر چی میگفتم میگفت بابات میگه الان هم دهنمو باز کنم چیزی بگم میگه حرف مامانته خستم کرده
حالا اگه یه زن میگف نمیخوام برم حونه مادرشوهرم اخه مادرشوهرم همش دخالت میکنه میگه لباس بچها بپوش کفشاشونو درس کن پاشون فلانو بهمان همش دخالت میکنه توکارام بقیم یک صدا میگفتن وای چ رواعصابه دیگه نری خونشون بذا شوهرت تنها بره ....فقط خواستم تحلیلش کنم برات
عزیزم ی تایمی برو خونه مامانت ک شوهرت سرکاره توضیح نده ب خانوادت بگو سرش شلوغه
