خون در مدفوع و بعد از دفع

عه چه خوب نمیدونستم پزشکه شیطون همسر تو اپشنای خوبی داره که 😁

چرا پزشو نمیدی حداقل تو دل خودت واسه دلخوشی خودت

الان به بودنش دلخوش نیستی؟به اینکه تاهمیشع میتونی بهش تکیه کنی؟

راستش اونروز گفتی به دخترمم دل نبستم من خیلی دلم گرفت سراسر قلبم یخ کرد ازین احساست....

از بیرون نمای خوبی داره و همیشه هم میخواستم.. ولی فقط ظاهرش خوبه منظورم ظاهر کارشه نه خودش چون ظاهر خوبی نداره😂 سختیاش فقط برای منه. هیچکسم کار منو نمیبینه.

نه چون تکیه گاه نیست. خیلی زرنگه. خیلی راحت میتونه حذفم کنه. من اصلا نمیتونم بهش اعتماد کنم.

چون واقعا به هرکی دل بستم رفت..

محدودت میکنه ازادیتو ازت گرفته؟

از کجا میدونی حذفت میکنه؟تو مادر بچشی چطور میتونه باهات اینکارو بکنه؟خودت گفتی باهمه بدبات ازت خواسته بچه داربشین پس حتما دوست داشته.هیچوقت نگو این حرفو

بنظرم توام داری بافکرای پوچ و بیهوده خودتو اذیت میکنی در صورتی که تو واقعیت اینطوری نیست

نه اصلا. چون اگه کاری کنم ک نپسنده روزگارمو سیاه میکنه. اونم با روش خودش

منم کم روانی نیستم اونم نقطه ضعفم دستشه..

وای روانی؟؟😂😂

واقعا اینطوری هستی؟ینی انقد اخلاقت بده؟

پس بادخترت چجوری سر میکنی؟باشیطنتا و اذیتاش؟حوصلت میکشه عصبی نمیشی؟

بالاخره پیش ی پدر مریض و تو خونه متشنجی بزرگ شدم.‌پر از غم و عقده و کمبود..

بله اخلاقم بده. میدونم و دست خودم نیست..

ب سختی😑 گاهی شدیدا عصبی میشم. مخصوصا ک دست تنهام

میشه بپرسم بیماری پدرتون چیه؟

وای منم ازاین میترسم اگه بچه دارشدم نتونم تحملش کنم و بزنمش😪

شده از بچه اوردن پشیموم بشی؟

دوقطبی. داداشمم هست..

من خودم خواستمش. درسته ک شدیدا تحت فشار بودم..

حتما ب این مرحله برس ک خواسته باشیش همه جوره. این شکلی خیلی راحت با مشکلاتش کنار میای و فقط میتونی خودتو سرزنش کنی!

اوایل ک دست تنها بودم و تازه زایمان کرده بودم و شوهرم جدا شده بود ازم خیلییییی ولی در کل هرگز

وای دو قطبی خیلی سخته

پزشک تشخیص داد که این بیماری رو داره؟قرصی چیزی مصرف میکنه؟توهم این مشکلو داری؟

شوهرت چرا جدا شده بود؟منظورت جای خوتبشه یا کلا عوض شده بود؟

من میترسم بچه دار شم شوهرم کلا عوض شه اونوقت من میمونم و یه دنیا پشیمونی

تو افسردگیم داشتی؟پیش مشاور اینا رفتی که خوب بشی؟

ارامبخش اینا میخوردی؟

خیلی..

بله. پارسال داداشم مریض شد. من ۸ماهم بود! خیلی برامون سخت بود. اصلا تحمل این غم سنگینو نداشتیم. تو اوج جونی باید قرص بخوره..

نه من ندارم. قبلا رفتم دکتر گفت اضطراب شدید دارم. دارو هم داد نخوردم.

بله، جای خوابش. هنوزم جداس. اوایل خیلی برام سخت بود. بعد ۱۰روز ک مامانم رفت من موندم و بچه و ی اتاق خالی... هر شب و روزم گریه بود. غصه داداشم، افسردگی و تنهایی خودم، گریه های شبونه دخترم...

نه نترس. بعد ی مدت خوب میشه. فقط به شوهرت از قبل بگو ازش چه انتظاراتی داری

تشخیص دکتر اضطراب شدید بود. نه

ببخشید علایمش چیه حالت افسردگی داره؟؟

من چی بگم که شوهرم ازهمون اول ازم جدا میخوابه!تویه اتاق دیگه

تاحالانشده بغلم کنه موقع خواب یابوسم کنه.....

ی دوره شاد ی دوره افسرده.. ولی با دارو و تحت نظر دکتر تا حد زیادی خوبن ولی کوچکترین فشار و فکری بهمشون میریزه..

باید میرفتی پیشش. شوهر منم دوس داشت پتوش جدا باشه. همون اوایل نذاشتم. الانم این منم ک دارم تنبلی میکنم.. چندبار گفته بچه رو جدا کن تا بیام ولی نکردم..

شمام هرچی پست زد برو پیشش. بغلش کن و بگو بغلت کنه. بگو چقد بغلت آرومم میکنه. بگو زیر پتو شوهر خوبه... کلی زبون بریز و برو پیشش و هرچی گفت بخند و ب شوخی بگیر و خودتو لوس کن ..

میشه بگب داروهاش چین؟منم احساس میکنم این مریضیو دارم

بعضی وقتا یه حالی دارم که میخوام همونجا بمیرم بدون اینکه به ناراحتی کسی بخوام فک کنم خودشم بیدلیل

گاهی وقتام بیدلیل شادم .هرچیز کوچیکی فورا بهمم میریزه کنترل خشم ندارم کلا از رفتار و اخلاقم بیزارم...

منم تنبلی میکنم دوس دارم اون بیاد سمتم دوس دارم همه چی از طرف اون باشه واسه معاشقه و رابطه و همه چی کلا وقتی قهریم اون نازمو بکشه 

کلا دوس دارم حرف حرف من باشه دلیل دعواهامونم اکثرا سر اینچیزاست