هشت ماهه که عقد کردیم . شوهرم حتی یه بارم دست منو نگرفت که ببره بیرون بگردونه . فقط یکی دوبار رفتیم ساندویچی اونم من بهش گفتم . کارش اینکه شب جمعه ها بیاد خونه مون ، شام بخوره و بگیره بخوابه تا ظهر این روز دیگه . ظهر بیدارش میکنم باز ناهار میخوره یک ساعتی میشینه باز میره تو اتاق تا خود شب میخوابه . مامانم صداش دراومده . میگه این چه دوران عقدیه که شماها دارین . منم سرم پایینه . بارها بهش گفتم بریم بیرون یه کم بگردیم بهم میگه قول میدم هفته ی دیگه بریم . اما فقط الکی قول میده . هفته ی بعدشم همون آشه و همون کاسه .
خسته شدم . ما که هنوز نرفتیم سر خونه زندگی مون ، وضع اینه . پول نداره . تو این هشت ماه هم هر چی بهم وعده و وعید داده ؛ بهش عمل نکرده .
خیلی تردید دارم که باهاش برم زیر یه سقف . لطفا اگه کسی میتونه بهترین راهنمایی رو بکنه .