سلام بچه ها من یه زن داداش دارم عتیقه اس ابرو واسه ما نذاشته همه اقوام ازش بدش میان ولی به خاطر داداشم احترامشو داریم ولی به زور تحمل میکنیمش...
خب شرایطش این بود که اینا تو شهرستان شبیه روستا بودن داداشم گفت بریم خواستگاری مخالفت نکردیم رفتیم من فقط حقیقتو میگم لباس نداشت روز اول یعنی لباس نمیخریدن واسش خودش رفته بود خیاطی میدوخت وضع زندگیشونم خوب نبود سر زمین ها کشاورزی میرفت کار میکرد بعد ازدواج با داداشم اومدن شهر واسه زندگی واااایییی الان یه کارایی میکنه بگم مختون سوت میکشه صبر کنین تا بگم...
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
سلام ،اگه شرایط خودش و خانوادش رو میدونستین چیه چرا رصلا رفتین خواستگاری؟ اگر هم داداشت خودش خواسته و اصرار داشته با این خانوم ازدواج کنه که بحث جداست خودش با آگاهی از شرایط ازدواج کرده پس باید خودش از پس مدیریت زندگی و خانومش بربیاد.
در ضمن خودت رو ناراحت نکن بهترینش هم بگیری بازم یک عیبی وجود داره.
چه زیباست امیدوار بودن و با امید زندگی کردن...نه امید به خود که غرور است، نه امید به دیگران که حماقت است. امید به خدا منبع تمام آرامشهاست...
دقیقاااااااا.چقدر خوب بود اون موقع ها تا س و چهار شب بیدار بودم ب عشق نی نی سایت و تاپیک هاش و جنجال ...
ددقیقا، تا پست آخر نمیخوندم خوابم نمیبرد بعد پربازدیدا معمولا تاپیکایی بود ک همه حضورداشتن وهمه حرفی برای گغتن، نه مث الان ک یکی یه ماجرای خیالی درمورد خودش میگه وقفل هم میکنه وپربازدیدم میشه
واقعا کم اوردم شوهرم میگه زن داداشت چرا این کارارو میکنه ولی من حرفی ندارم بزنم الان میاد همه مارو میخواد نگاه کنه پشت چشم نازک میکنه نمیدونم چرا واقعا😐غذاشو میاریم میشینه میخوره بعد پامیشه میره تو اتاق تا راند بعدی حداقل بشقاب خودشو جمع نمیکنه