سلام بچه ها من ۸ ساله که ازدواج کردم و یه دختر شش ساله دارم ولی باهمسرم نمیسازم. خیلی بددهنه و گاهی فانتزی های جنسیش رو بزبون میارهو منو از خودش منزجر کرده. دیگ بهش حسی ندارم برخلاف دو سه سال زمان دوستی که عاشقش بودم که الان متوجه شدم اون موقع چقد فیلم بازی میکرد و خودش رو یه جنتلمن نشون میداد. از خانواده مذهبی هستش و من چون زمان دوستی بخاطر محدودیت ها زیاد دور بودن شهرش نتونسته بودم حضوری باهاش قرار بذارم و خوب بشناسمش تو خیال جوونیم چشم و گوش بسته عاشقش شدم. به شدت محدودم. تو شهر عریب هیچ دوستی نمیتونم داشته باشم. تنها فقط حق دارم بجه رو تا امادگیش ببرم اگ جای دیگ بخوام برم باید با یکی از فامیلاشون برم چون خوشش نمیاد. تو این هشت سال یکبار منو یا بچه رو با خودش پارک نبرده واسه تفریح. خرج خونه و خورد و خوراکمون همش از پدرشه و ارزو بدلم مونده یک بار برم فروشگاه و چیزی ک دوس دارم رو بردارم ولی همیشه باید تابع نوع خرید خانوادش باشم.چندین بار هم بهم تهمت خیانت زد که بعد بهش ثابت شد اشتباه کرده ولی چه فایده وقتی یه دل میشکنه دیگ شکسته. حالا میخوام جدا بشم ولی فکر جدایی از دخترم واقعن شب روز رو ازم گرفته. نمیدونم چکار کنم. دائم تو خونه تنش و بحث هست. من واقعا قوی هستم و میدونم اگر جدا بشم میتونم تنهایی گلیممو از اب بکشم بیرون خانوادمم به تازگی بعد از کتک کاری شدیدی ک اتفاق افتاد تصمیم گرفتن پشتم باشن وگرنه قبلش میگفتن بچسب بزندگیت درست میشه.
توروخدا کمکم کنید تصمیم گرفتم بعد از پایان امادگی دخترم جدا بشم. کیا تجربه جدایی از بچه کوچک رو داشتن توروخدا کمکم کنید