2777
2789
عنوان

بچه ۶ ساله دارم و میخوام جدا بشم

| مشاهده متن کامل بحث + 691 بازدید | 34 پست
وقتی زندگی مشترک به بن بست میخوره و آزار دهنده میشه و با هیچ روشی حل شدنی نیست طلاق یه نعمته جلوی پا ...

یبار دعوای شدید داشتیم که پدر مادرم ساعت یک نصف شب از شهرستان پاشدن اومدن شهرما تا منو ببرن. جالب اینه همیشه تا چمدون رو میبستم به خیالش نبود ولی اینبار به دست و پام افتاده بود و میگفت میرم پیش مشاور. الان سه ماهه گذشته از اون قولش اصلن عین خیالش نیست و همون آشه و همون کاسه.

خودت رو بیشتر از همه دوست داشته باش.
یبار دعوای شدید داشتیم که پدر مادرم ساعت یک نصف شب از شهرستان پاشدن اومدن شهرما تا منو ببرن. جالب ای ...

وقت خودتو و دخترتون تلف نکن

بدیه روزای خوب اینه که بعدا میفهمی روزای خوبی بودن...!

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

فقط تورو خدا دخترتو ول نکن هر طور شده بچه تو ازش بگیر دختربچه بدون مادر نابود میشه

باورت میشه هرروز جوری نگاش میکنم و بغلش میکنم انگار قراره بمیرم؟ ولی قسم به جون دخترم که تو دنیا برام عزیزتره تا مال خودم نکنمش و از این مرتیکه نگیرمش بیکار نمیشینم

خودت رو بیشتر از همه دوست داشته باش.
باورت میشه هرروز جوری نگاش میکنم و بغلش میکنم انگار قراره بمیرم؟ ولی قسم به جون دخترم که تو دنیا برا ...

تا 9 سالگیش صبر کن فکر کنم بعد 9 سالگیش میشه خود بچه انتخاب کنه

شوهرت اهل خیانت نیست؟ سرکار میره؟ 

یبار دعوای شدید داشتیم که پدر مادرم ساعت یک نصف شب از شهرستان پاشدن اومدن شهرما تا منو ببرن. جالب ای ...


دوست همسر منم از خانومش جدا شد و دخترش هم سن دختر شما بود ولی خانومه گفته مهریه مو نمیگیرم بجاش دخترمو بده شوهرم ازخدا خواسته قبول کرده

درخواست دوستی قبول نمیکنم 
صبر کن تا نه سالگی دخترت  بعد با خیال راحت جدا شو

واقعا نمیتونم تا اون موقع تا الان هم بخاطر این صبر کردم که دختر رو تو لباس فرم مدرسه ببینم تا اگ نذاشت دخترمو در اینده ببینم ارزو بدلم نمونه... از اعصاب  هم کلی مریضی گرفتم و هر سری هم بیشتر میشن نسبت به قبل. 

خودت رو بیشتر از همه دوست داشته باش.
دوست همسرم منم از خانومش جدا شد و دخترش هم سن دختر شما بود ولی خانومه گفته مهریه مو نمیگیرم بجاش دخت ...

این شوهر من خیلی عقده ایه واسه زجر دادن منم شده قبول نمیکنه

خودت رو بیشتر از همه دوست داشته باش.

اگه توان مالیشو داری با وکیل صحبت کن بچه تو بگیر. اونجوری که گفتی شوهرت مشکل روانی داره و اینو پزشک قانونی هم تایید بکنه میتونی عدم صلاحیت بگیری بچه رو ببری وگرنه که بچه تو پیش این مرد نذار خیلی آسیب میبینه و تو هم به اندازه پدرش مسئولی! اگه وکیل گفت احتمالش کمه بچه رو بگیری بمون تا بچه ت کمی بزرگتر شه حکم رشد بگیری براش و ببریش پیش خودت ولی اگه موندی حتما حتما خودت تنهایی برو پیش روانشناس کمکت کنه شرایط رو قابل تحمل کنی تا یه کم بزرگتر شه بچه ت 

تا 9 سالگیش صبر کن فکر کنم بعد 9 سالگیش میشه خود بچه انتخاب کنه شوهرت اهل خیانت نیست؟ سرکار میره؟&n ...

کار میکنه ولی چ کار کردنی. یه روز کار میکنه یه هفته میخوابه. من کره صبحانه رو هم از مادرش میگیرم دیگ خودت تصور کن در چ حده. لباس اینارو هم پدرم بهم ماهیانه پول میده جمع میکنم میخرم

خودت رو بیشتر از همه دوست داشته باش.
یبار دعوای شدید داشتیم که پدر مادرم ساعت یک نصف شب از شهرستان پاشدن اومدن شهرما تا منو ببرن. جالب ای ...




بنظرم شوهرت با رفتن پیش مشاور خیلی خوب میشه . الان دست خودش نیست.



بخدا موندنت کمتر ضرر داره تا جداییتون😔


نکن نررررو بخاطر بچت بمون و زندگیتو و شوهرتون بساز .توکل کن بخدا درست میشه ولی نرو که تا آخر عمر بچت عذاب می‌کشه😟

😢



جدی میگم خواهرانه میگم عزیزم خودتو قوی کن یا شوهرت بساز از خدا کمک بخواه حتما کمکت می‌کنه روزی یک صفحه هم شده قرآن بخون . ذکر یاودود  معجزه می‌کنه خودم تجربه کردم بخدا.



مردا همشون مثل هم هستن عین بچه عذاب میدن ولی ما زنا اگر بخواهیم با هرچیزی کم بیاریم که دیگه هیچی...



من شوهرم اوایل زندگی موهامو میکشید از اینسر خونه تا اونطرف خونه خیلی حرفا میزد که پشیمونه از ازدواج باهم ولی ریختم تو خودم بکسی هم نگفتم صبوری کردم خداروشکر الان یزره یکی دو درصد فرق کرده ولی خوب بخاطر بچه هام موندم

الان بچت شاید گله کنه از کارای شوهرت چون نمی‌فهمه و بچش. ولی نرو خواهش میکنم از فکر طلاق بیا بیرون . ...

شوخی نیست. نه. خودمم میدونم. خیلی واسه این زندگی تلاش کردم . من یه دختر نازدونه بابام بودم که کار سخت نکرده بودم بی پولی ندیده بودم ولی واسه اینکه زندگیمو نگه دارم تا زانو تو فوضولات پرنده ها بودم و پرورش بلدرچین داشت و در حالی ک بچه شید میدادم کمک دستش بودم. بعد رفت زنبورداری از ده صبح تا دوازده شب یه زن شبرده بودم. از فرط ضعیفی از حال میرفتم منو میزد میگفت فیلم بازی میکنی. بخدا قلبم اتیش میگرفت. مادرشم میگفت تو کار نمیکنی ک میری واسع گردش.. باز هیچی نگفتم تموم اون مدت تمام طلاها و پس انداز هامو دراختیارش میذاشتم که زندگیمون بهتر بشه کار بهتری انجام بده حتی حلقه ازدواجمو. چندین بار قرعه پول جمع کردم که برم گواهی بگیرم ولی تا میگفت نیاز دارم بدون غر زدنی و با کلی محبت پولار  میدادم بهش. ولی چه فایده تهش ک چی. هرروز بدتر از دیروز.. حتی قدردانی هم نمیکنه

خودت رو بیشتر از همه دوست داشته باش.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته