من همسرم نامزدی هستیم امروز بعد از ۱۰ روز اومدم خونشون برادرشوهرم جلو خانواده شوهرم ک پدرش دوتا داداشاش و زن داداشش بود یهو اومد داخل ب من گفت بلند سیب زمینا سرخ کن چرا اومدی نشستی و گوشه پیراهنمو گرفت ک پاشم منم هیچیییی جوابش ندادم فقد گفتم با لبخند بعد از ۱۰روز اومدم میخام بشینم پیش نامزدم خیلی ناراحت شدم اینقد ناراحت شدم جلو بقیه رو خودم نیوردم الان تو اتاق ب شوهرم گفتم چقد ناراحت شدم و گریه کردم کلی نازمو کشید ک از منظور نگفته ولی من دلم قانع نشد جوابش ندادم دید محل نمیدم روشو برگردونده خابیده خیلی ناراحتم جلو جمع بهم دستور داد
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
وای تجربشو دارم سر سفره بودیم همه جم کردیم جز جاریه بعد جاری رف ظرفارو بشوره چندتام بیشتر نبود گف بیا باهم بشوریم گفتم نمیام کار دارم اخه باردارم خیلی نمیتونم سرپا وایسم برادرشوهرم گف پاشو برو زن من چرا بشوره گفتم ما حم کردیم زنت نشسته بود قرار نیس کاری ک نمبخوام رو کنم جز شوهرم کسی حق نداره بگه چی کنم چی نکنم رستوران ک نیس خداکنه نتونه ۸تا قاشق و بشقاب بشوره گف رو حرف من حر میزنی شوهرم گف مواظب حرف زدنت باش زن من قرار نیس ب حرف تو باشه تا صلاحم ندونه کاری رو نمیکنه زنت کوه نکنده سر سفره بوده غذا خورده وظیفشه ی کاری انجام بده بعد اون کلا سر سنگینیم خانواده شوهرمم پشت من بودن حقو ب من دادن کلا باهم نمیسازیم
میشه برا تو دلیم یه صلوات بفرستی که سالم بیاد تو بغلم❤️امیدوارم این حس نصیب همه منتظرا بشه و شمایی که این متن رو میخونی به خواستت برسی