دوماهی هست ک حالم خوب نیست
سری پیش از خابگاه اومدم خونه
با کلی استرس گذشت و رفتم دوباره خابگاه
اینسری اومدم خونه با گریه گذشتش
خیلی ناراحتم
دیگ خسته شدم از دستشون
میدونم یروزم بهترین روزای ما میاد
یکی دو روز بود ک حالم خوب شده بوداا
فک کنم کم کم دیگ نیاز به یه روانشناس دارم ک باهاش صحبت کنم
دیگه هیچی خوشحالم نمیکنه دارم افسرده میشم
فک کن داری تو خیابون را میری یهو بغض کنی
وسط غذا خوردن
وسط کلاس
موقع ظرف شستن
یهو بغض کنی
یا مثلا یهو یکی از خانوادش تعریف میکنه
خو همه اینا خیلی سخته
حالا میفهمم چرا خدا ۸ سال به مامان بابام بچه نمیداد
نمیخاست ک ما غذاب بکشیم
با اصرار زیاد مارو از خدا گرفتن
عذاب ک چه عرض کنم داریم شکنجه میشیم
تروخدا خیانت نکنید
ترو خدا تا به بلوغ فکری نرسیدید ازدواج نکنی
تا مشکلاتتونوحل نکردید بچه نیارید
بچه ها گنا دارن
بچه ها فرشته های خدان بعدن چطور میخاید جواب خدارو بدید