مامانم دو روزه رفته مسافرت دیشب اومدم خونه پیش بابام بمونم امروز از سرکار اومد ناهار دادمش خوردیم دیدم داره توسفره جمع کردن کمکم میکنه بعد اومدم ظرفا رو بشورم گف برو انور من بشورم(حاملم هف ماهم)قند تو دلم آب شد گفتم ن خودم میشورم بعد اشغالای ظرفشویی رو برد بیرون ریخت گف قابلمه هارو بزار بعد میشورم🥺رفت استراحت کنه الان ک فک میکنم میبینم هیچ وقت نمیتونم از حق پدر ومادرم در بیام چندسال پیش وقتی من بچه بودم پدرم داشت بخاطر بیماریه من از کارش استعفا میداد(تو بانکه)اصلا الان ک میبینم داره پیر میشه چشاش نمیبینه قشنگ و چندتا مریضی داره خیلی غصم میگیره 🥺بسلامتی همه پدرا که خیلی ماهن اللهی ک همیشه سایشون بالاسرهمه.وپدرای عزیزی ک ب رحمت خدا رفتن ی فاتحه نثارشون.