با یه پسر مشهدی که چارسال ازم کوچکتر دوست مجازی بودم همه چیز درباره خودم به پسر گفتم توی شهرمون پشتم حرف زیاد به دلایلی که نمیتونم توضیح بدم شب نامزدیم یکی فامیلامون نشسته پیش مادرش وهمه شایعه های پشت سرم بهشون گفته اونام ریختن بهم وبا نامزدم قهر کردن واوضاع خیلی داغون اینم بگم نامزدم تک پسر سه تا خواهر بزرگتر داره و هیچ فامیل دیگه ندارن ونامزدم به شدت وابسته خانوادش الانم نامزدم طرف من ولی خواهش میکنم راهنماییم کنید به نظرتون این ازدواج من درسته
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
گفتن قبلا صیغه کسی بودم که دروغ نامزد بودم واینکه گفتن من دختر سالمی نیستم از نظر اخلاقی و اینکه مشکل نازایی دارم ولی اینم دروغ اما سر یه موضوع خانوادگی تو شهرمون خیلی جرفا پشتم زدن و خیلی ها باور کردن
همین الان باید با پسره حرف بزنه و کنار بیان بقیه زیاد حرف میزنن! کسی که مهمه شوه ...
نمیدونم مامانم میگه داری میری یه شهر غریب پسره هم که هیچی نداره نه خونه ونه ماشین ونه هیچی مادره هم که خودش مستاجر هیچ کمکی نمیتونه بکنه خواه ناخواه با نامزدتم به مشکل میخوری با عشق خالی زندگیت نمیشهولی من خیلی دوسش دارم نامزدم۲۸ سالشه وخودم ۳۲
الان جدا بشی دیگه کی میخوای ازدواج کنی مگه شوهر پیدا میشه ولی بازم با بزرگترا و مشاور، مشورت ...
نمیدونم خیلی بهم ریختم میدونم اگه قبولم کنم راه خیلی سختی جلومه وباید پی خیلی چیزارو به تنم بمالم دوتا از خواهرهی نامزدمم جدا شدن از شوهراشون وبا خارسوم زندگی میکنن خودشونم یه اکیبن برا خودشون ...