عقدم ،منو هیچی حساب نکردن نه خرید نه جشن هیچی

ایشالله با فرد مناسب تو زمان مناسب 🤲

دو تبریک عزیزم 

یکی ورودت بی نی سایت

دوم ورودت به زندگی مشترک 

از الان درگیر این مسایل نشو گلم خودت رو لایق بهترین ها بدون 

آخر همه چیز و همه کس خودتی و همسرت

نزار قبح یکسری مسایل بریزه

با پنبه سر ببر 

قربونت .انشالله .مرسی از دعای قشنگت عزیزم .انشالله توام ب خواسته دلت برسی ب حق ابروی حضرت زهرا

ممنونم ایشالله بهترینا در انتظارت باشن 🤲

عزیزم اینکه خونه وماشین نداره که قبل عقد میدونستید 

برای بقبه مسائل هم اصلا اجازه نده مادرت وارد بشع

فقط خودت توقعاتتو رک به شوهرت بگو

بگو ما رسم طلا داریم

مثلا بهش بگو چشم ولی کار خودت رو بکن

لباسا رو هم استفاده نکن  بده به نیازمند 

کم برو خونشون 

به شوهرت پیششون احترام زیاد بزار

من باشم میدم فقیر 

ک بعد باز داستان درست نکنن اره عروس برگردونده 

ب رو خودت نیار 

همین ک تو تنت نبینن کافیه ،میفهمن 

بخدا .دقیقا تو خونه پدر شوهرش حرف آخر و مادره میزنع .اصلا یه وضعی 

ب حدی شده بود که مامان من خودش گفت تو عقد جدا شن بهتره ولی خواهرم گفت .نه و دوستش دارم .این شد که همه کوتاه اومدیم 

ولی چیز خوشایندی نشده .یجور منم از خواهرم آنقدر دور شدم که نگو

قبلا مجرد بود کلی حرف می زدیم کلی با هم صمیمی بودیم ولی الان بخاطر اخلاق شوهرش نمیتونبم رفت و آمد خوبی داشته باشیم .تنها راه ارتباطی من با بچشونه ک چند ماهس و بخاطر اون دوست دارم خاله خوبی براش باشم .الان هر مناسبتی بشه نمیتونبم راحت برم خونشون یا اونا بیان چون شوهرش اصلا میونه خوبی با ما نداره ماهم همین طور 

چند ماه دیگه تولد بچشونه و خیلی دوست دارم یه تولد خونه خودمون براش بگیرم 

چون میدونم اگع شوهرش تولد خونه خودشون بگیره مامان بابام قطعا نمیرن .منم ازش خوشم نمیاد .از بس همه مونو حرص داد .تازه قیافه هم برامون میگیره 

ایشالله هر چی خیره برات پیش بیاد عزیزم