2777
2789

سعی میکنم یه خلاصه بگم، چند وقت پیش تاپیک زدم الان میام میگم بعدش چیشد، لطفا بعدش راهنماییم کنید


من و نامزدم یه رابطه عاشقانه و خیلی خوب داشتیم، روزای سخت و اتفاقات بدی هم تجربه کردیم ولی با این وجود جنبه های مثبت رابطمون خیلی بیشتر هست. هیچ وقت دروغ یا پنهان کاری بینمون نبوده 

تا حدودا 10 روز پیش نامزدم به من گفت من با خانوادم میرم خونه عموم، من با پیج فیکی که داشتم استوری یکی از اقوامش رو دیدم و توی استوری دیدم که رفته بودن کافه (خیلی برام عجیب و سخت بود که چرا برای همچین موضوع بی اهمیتی بهم دروغ گفته) از طرفی چون اولین بار بود دروغ میشنیدم حالم به شدت بد بود و داغون بودم، کلی سوال و جوابش کردم و در نهایت گفت من فقط رفتم خونه عموم و جای دیگری نرفتم(تاپیکهای قبل کامل توضیح دادم) با مشورتی که بعضی از دوستان سایت کردن من خودم شخصا رفتم کافه و پرسیدم و مشخص شد که واقعا به کافه رفته بودن و الکی دروغ گفته



الان بقیش هم زود مینویسم، از اینجا به بعد خیلی سخته بهم بگید چکار کنم

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

یکشنبه هفته پیش قرار بود همو ببینیم و همون موقع من قبلش رفتم کافه و همه چیز برام رو شد، خیلی بد بود داغون شدم، اصلا توقع نداشتم برای همچین موضوع بی اهمیتی دروغ بگه. تصمیم گرفتم دیدمش واکنشی نشون ندم بعد یه تصمیم درست بگیرم ولی طاقت نیاوردم 

اولش که دیدمش خیلی سرسنگین بودم بعدش کلی دعوا کردم، گریه کردم بهش گفتم خجالت نکشیدی دروغ گفتی، هزارتا حرف بارش کردم اون فقط سکوت کرده بود

فقط گفت به خدا میخواستم بگم ولی بعدش چون خیلی حساس شده بودی و توی کارت مشکل داشتی تصمیم گرفتم یه موقعیت بهتر بگم 

من خیلی ناراحت بودم، گفتم مگه یه کافه رفتن چی بود که الکی دروغ گفتی و.. اون فقط سکوت کرده بود 

هر چی میگفتم حرف بزن چیزی نمیگفت

بکوب لایکو

برای شفای پسرم یه صلوات میفرستی💔                                                      حال خوبت آرزومه پسر قشنگم                                        قلبِ مادر میدونم یه روز خوب میشی🌿                                                                                                                                              به چشمهایم زل زد و گفت باهم درستش میکنیم!،  چه لذتی داشت همین باهم‌؛ حتی اگر باهم هیچ چیزی درست نشود                                                                                                                     ✨سختترین حق الناس این است که به روح دیگران لطمه بزنی

ما یه دفترچه برنامه ریزی و آروزها داریم که برنامه هامون رو داخلش نوشته بودیم و تیک میزدیم

یه گردنبند اول اسم من هست که همیشه گردن نامزدم بود و تحت هیج شرایطی درش نمیاورد و همه هم میدونستن


یه گردنبند و انگشتر و دستبند هم اون برای من خریده بود که خیلی برامون خاص و عزیز بود و من هیچ وقت درش نمیاوردم

یک خوشگل لایکم کنه👭❤

کاربر zxm23  هستم. و در حال حاضر عضو فعال گروه مافیایی سلامت باشید🗿  هییی.... بی دلیل تعلیق شدم. بگذریم.🙂✋علیکم السلام😁حالت چطوره؟؟؟چخبرا؟ دوست داشتی ریپ بزن جواب بده👌😁در همین حین که این متن و مینویسم حوصلم سر رفته...و موقعیت حرص دادن یا کرم ریزی کسی و ندارم چون ساعت ۱شبه😅حوصلم سر میره باید یا کرم بریزم یا حرص بدم یکیو👌انرژی و فعالیت و... کلاا شور و هیجان زیادی دارم و سعی میکنم به بقیه هم منتقل کنم😎🥳😁 عاشق کارتون های باب اسفنجی و بینوایان و انیمیشن های المنتال درون و برون و رالف خرابکار وقتی میگم عاشق اینا یعنی 100 بار هرکدومو دیدم و برای  بار 101 میبینم😁یه کتاب و اهنگ خوبم معرفی کنم؟کتاب هنر خوب بودن خیلی قشنگه، هم قلم خوبی داره هم موضوع جالبی درمورد روانشناسی هست،کتاب به امید دلبستم و عقاید یک دلقک،48قانون قدرت هم خیلی بهتون پیشنهاد میکنم... اهنگ زندگی همینه ارتا،بیشتر از همیشه نازنین و محیار، چشماتو ببند، ای گل رویایی ، شراره😁،نازی نازی امشب دلم مست توعه👌،  و قد و بالای تو رعنارو بنازمم تو که با عشوه گری از همه دل میبری چرا نمیرقصی (مدیونی با ریتم نخونی😁 )اینا اهنگای قشنگی ان، قابل شمارو نداشت یادداشت کنید ۶۰۳۷....🤣خبب دوستان عزیز، براتون ارزوی بهترین هارو میکنم،به اخر این متن جذاب رسیدید🤣حالتون همیشه خوب باشه،وقتتون به خیر❤

من خیلی عصبی بودم، اونم هیچی نمیگفت

دفترچه رو پرت کردم جلوش و تمام دستبند و گردنبند و این چیزا هم درآوردم و ولش کردم رفتم (خیلی سخت بود و این حرکتم خیلی برامون سنگین بود) نامزدم کلا هنگ کرده بود


اون شب تا دیر موقع همون جا منتظر میشینه من برگردم ولی من برنگشتم، گویا برای اولین بار اونم گردنبندمو در میاره

این مدت بدترین روزارو گذروندیم، دوتامون داغون شدیم، یه بار رفتم ببینش ولی خارج از شهر بود

خلاصه خیلی اتفاقات افتاد الان خیلی رابطه سرسنگینی داریم و مثل دوتا دوست هستیم


نامزدم اون شب برای اولین بار گریه کرده و گردنبندمو درآورده و از اون شب به بعد با اینکه هنوز دوسم داره ولی میگه این رابطه رو نمیخوام 

منم التماسش نکردم برگرد ولی یک هفته هست خیلی دارم فکر میکنم درسته اشتباه کرده ولی رابطمون خیلی قشنگ تر از این چیزا بود 

کلا فرق کرده، شبیه یه آدم دیگه شده، میدونم دوسم داره ولی دیگه اولویت قبل رو براش ندارم، دیگه مثل قبل نیست


من خودم این رابطه رو تموم کردم و نمیخواستم بهش برگردم ولی خیلی فکر کردم حس میکنم اون خیلی اشتباه کرده ولی منم واقعا خردش کردم 

الان بعد از 10 روز قرار گذاشتم همو ببینیم 

چندبار نیومد الان هم بهم گفت مثل دوتا دوست هستیم و لطفا از اتفاقات صحبت نکن

منم تمایلی نشون نمیدم ولی جلوش گفتم آره دوستیم

ولی اینبار دارم داغون میشم چکار کنم؟ 

حس میکنم کلا قیدمو زده

کافه رفتنش مشکلی نداشته ولی چون دروغ بیجایی گقته بعدش مقاومتش فقط برای این بوده ک ثابت نشه دروغ گفته

دقیقا کافه رفتن اصلا برام مهم نبود 

من فقط از این ناراحت بودم چرا برای یه چیز مسخره دروغ گفته، بعدشم نتونسته راستشو بگه و ادامه داده

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز